دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۴

بنیادگرایی دینی و زنان



در هر کشور و فرهنگی بنیادگرایانی وجود دارند که میخواهند شرایط و وضعیتی را که در گذشته حاکم بوده، برپا کنند. یکی از وجوه اصلی و مشترک بنیادگرایان مخالفت با حقوق زنان است. در این مقاله نخست به تعریف واژه بنیادگرایی پرداخته خواهد شد و سپس نگاهی خواهیم داشت به جنبشهای بنیادگرایانه ادیان مسیحیت، یهودیت، هندویسم، "ادیان نوین ژاپنی" و اسلام. در پایان اشاره ای به ضعف تئوریهای پست مدرن، به طور مشخص تئوری نسبیت فرهنگی، در برخورد و مقابله با بنیادگرایی خواهد شد.

واژه بنیادگرایی در نیمه اول قرن بیستم رواج پیدا کرد. دلیل آن انتشار یکسری جزوه به نام "بنیادها" توسط بنیادگرایان مسیحی پروتستان بین سالهای 1910 و 1915 و برگزاری چندین کنفرانس توسط "جامعه جهانی بنیادهای مسیحیت" در سال 1919 در آمریکا بود. کلمه بنیادگرایی در آن زمان بنیادگرایان مسیحی پروتستان را در ذهن تداعی میکرد، ولی بعد از شکل گیری سایر جنبشهای بنیادگرایانه مفهوم این واژه گسترده تر شد. در دیکشنری انگلیسی آکسفورد بنیادگرایی به عنوان "تابعیت سرسختانه از دکترین های بنیادین یک مذهب یا یک سیستم فکری" تعریف شده است. بسیاری از متفکرین به بنیادگرایی به عنوان پدیده ای مدرن نگاه میکنند. طبق نظر آنان بنیادگرایی واکنشی ست نسبت به مدرنیسم و زاده مدرنیسم است. از دید آنان بنیادگرایی نتیجه بحرانهای مدرنیسم است، چرا که هیچکدام از سیستمهای کمونیستی و کاپیتالیستی نتوانسته اند نیازهای مردم جهان را برطرف کنند. سرخوردگی، یاس و سردرگمی دلیل اصلی آن است که بسیاری از مردم در جهان در جستجوی ثبات و هویت از طریق دین هستند.

مسیحیت

بنیادگرایان مسیحی مخالف آزادی سقط جنین، جلوگیری از بارداری و کنترل رشد جمعیت هستند. آنها با آموزش جنسی در مدارس که در غرب رایج است شدیدا مخالف هستند. در آمریکا "جنبش طرفدار زندگی" که در دهه 1970 شکل گرفت، در مقابل کلینیکهایی که سقط جنین انجام میدادند، تظاهرات میکردند و راه ورودی و خروجی آن را میبستند. برخی گروههای خشونت طلب نیز در آمریکا بودند که حتی دست به قتل دکترهایی که عمل سقط جنین را انجام میدادند، میزدند.
بنیادگرایان مسیحی طرفدار تقسیم کار سنتی بین مرد و زن هستند و فکر میکنند که زنان و مردان باید نقشهای متفاوتی در جامعه داشته باشند. آنها نقش اصلی زنان را در مادر و همسر بودن میبینند. از دید آنان زن و مرد باید فقط از طریق ازدواج رابطه جنسی و عشقی با یکدیگر داشته باشند که آن هم باید برای تمام عمر باشد. آنها خانواده های بدون پدر را دلیل اصلی بیماریهای روحی کودکان، سواستفاده جنسی و جنایت میدانند. بنیادگرایان مسیحی همچنین تبعیض علیه زنان در جامعه را انکار میکنند. دیو هانت (1994)، یک بنیادگرای مسیحی، حتی خشونت خانگی مردان علیه زنان را نفی میکند و میگوید: "بر خلاف نظر عمومی، زنان بیش از مردان دست به خشونت خانگی میزنند و مردان را بیشتر و خشن تر کتک میزنند تا مردان آنها را. و در روابط همجنسگرایان زن خشونت خانگی بسیار بیشتر رایج است تا در روابط زن و شوهر".
بنیادگرایان مسیحی مانند سایر بنیادگرایان طرفدار اطاعت بی چون و چرا از قوانین مذهبی هستند و در مقابل مشکلات جوامع امروزی راه حلی ندارند. برای نمونه در شرایطی که بیماری ایدز سالانه جان میلیونها انسان را میگیرد، آنها مخالف استفاده از کاندوم هستند. باورنکردنی ست که خانم مارگارت اوگولا که یکی از روسای انجمنی برای کودکان ایدزی در کشور کنیا است در سخنرانی خود در کنفرانس "کنگره جهانی خانواده" در سال 1999 مخالفت خود را با پخش کاندوم جهت جلوگیری از ایدز، اعلام کرد.
بنیادگرایان مسیحی شدیدا مخالف فمینیسم و برابری بین زن و مرد هستند. برای نمونه طبق نظر واتیکان، "آنچه لازم است برابری به عنوان یکسانی نیست، بلکه وجود شأن برابر است". بر خلاف نظریات جامعه شناسانه ی مدرن که زنانگی و مردانگی را محصول یکسری پروسه های اجتماعی میداند، بنیادگرایان مسیحی بر طبیعی بودن این پدیده ها اصرار میورزند و فکر میکنند که فمینیستها اختلافات بیولوژیک بین زن و مرد را نفی میکنند و این منجر به رواج همجنسگرایی خواهد شد. همجنسگرایی از نظر آنان گناهی بزرگ است و به فروپاشی خانواده منجر خواهد شد.

یهودیت

از زمان تاسیس کشور اسراییل، بنیادگرایان یهودی همواره سعی داشته اند از دولت اسراییل به عنوان ابزاری برای تغییر قوانین لائیک آن کشور به قوانین مذهبی استفاده کنند. یکی از موضوعات مهم برای آنان جایگاه زنان بوده است. آنها معتقد به اختلافات "طبیعی" بین زن و مرد هستند. از نظر آنان اختلافات "طبیعی"، وظایف و نقشهای متفاوتی را به زن و مرد دیکته میکند. یهودیت ارتدوکس دست یابی زنان به سمت قاضی یا سمتهای مذهبی را ممنوع میداند، شهادت زنان در دادگاه را به رسمیت نمی شناسد و حق طلاق برای زن قائل نیست.
از نظر بنیادگرایان یهودی زنان و مردان اجازه ندارند لباس جنس مخالف را بپوشند، یعنی زنان مجاز نیستند لباسهای "مردانه" و مردان لباسهای "زنانه" بر تن کنند. در محله های یهودیان ارتدوکس در اسراییل زنانی که شلوار بر تن دارند، مورد نفرین و دشنام قرار میگیرند و حتی گاهی به طرف آنان سنگ انداخته میشود. بین یهودیان ارتدوکس اعتقادات و اعمال بسیاری رایج است که باعث تحقیر زنان و تبعیض علیه آنان میشود. برای نمونه در دوران عادت ماهانه و هفت روز بعد از آن، شوهر اجازه ندارد نزدیک زنش شود یا او را لمس کند. همچنین بعد از زایمان کسی اجازه ندارد زن را لمس کند یا با او تماس فیزیکی داشته باشد. اگر فرزند به دنیا آمده پسر باشد، "فقط" به مدت چهل روز نمیتوان مادر را لمس کرد، در صورتی که اگر فرزند او دختر باشد، هشتاد روز باید از تماس بدنی با مادر خودداری کرد. با وجود چنین قوانینی تعجب آور نیست که دعای روزانه مردان یهودی حاوی این جمله است: "خدایا شکرت که من را زن نیافریدی".

هندویسم

یکی از سبعانه ترین جنایاتی که علیه زنان انجام میگیرد، عمل "ساتی" ست. ساتی به رسم هندوها مبنی بر سوزاندن زنان بیوه بعد از فوت شوهرشان گفته میشود. دولت استعماری انگلیس در سال 1829 این عمل را ممنوع کرد. امروزه ساتی به ندرت به وقوع میپیوندد، ولی به هر حال هر چند به ندرت، هنوز هم انجام میشود. بنیادگرایان هندو طرفدار ساتی هستند. آخرین موردی که ساتی جنجال به پا کرد، در سال 1987 بود، که منجر به تظاهراتی علیه ساتی توسط گروهی از زنان شد. حدود سه هزار نفر در آن تظاهرات شرکت داشتند. دو روز بعد طرفداران ساتی تظاهراتی برپا کردند که نزدیک هفتاد هزار نفر در آن شرکت داشتند. بعد از آن هر دو طرف چند تظاهرات دیگر نیز برگزار کردند، که بویژه در شهرهای بزرگ تعداد مخالفین و موافقین تقریبا یکی بود.
موافقین ساتی از اقشار اجتماعی بسیار متفاوتی هستند. در هند حتی احزاب سیاسی یی وجود دارند که موافق ساتی هستند. در سال 1987 "جامعه مرواری" هند، که دربرگیرنده بزرگترین تجار و کارخانه دارهای هند است، به طرفداران رسمی ساتی پیوست. برخی متفکرین به دلیل چنین پدیده هایی بر این باورند که بنیادگرایی مختص مردم به حاشیه رانده شده نیست و بنیادگرایان بین تمام اقشار و گروههای اجتماعی پیدا میشوند. مورد تروریستهایی که حملات یازده سپتامبر را در آمریکا انجام دادند نیز گواهی ست بر این مدعا. آنها تحصیلکرده بودند و متعلق به اقشار متوسط به بالا. خود سرکرده القاعده، بن لادن، تحصیلکرده است و بسیار ثروتمند.

ادیان نوین ژاپنی

"ادیان نوین ژاپنی" به ادیانی گفته میشود که بعد از اوائل قرن نوزدهم در ژاپن شکل گرفته اند. این ادیان شامل بودیسم، مسیحیت، ادیانی کاملا نوین و غیره میشود. بنیادگرایان ادیان نوین ژاپنی مانند سایر بنیادگرایان زندگی زنان را محدود به زناشویی و مادری میبینند. آنها معتقدند که زنان باید خود را فدای مردان بکنند و طرفدار ازدواج در سنین پایین و تعداد بالای فرزند هستند. آنها بر این باورند که مردان از زنان برتر هستند و این برتری ریشه در اختلافات بیولوژیک دارد. برای نمونه رییس یک کلیسای بودیستی در ژاپن در موعظه ماهانه خود میگوید: "در دنیای حیوانات، نرها هستند که قدرتمندترینند ... و نرها هستند که زیباترینند ... در دنیای انسانها نیز همینطور است. مردها هستند که برترند و زنها هستند که مسبب همه بدبختیها در جهان اند".
زنان اکثریت مومنین ادیان نوین ژاپنی را تشکیل میدهند و بسیاری از آنان جزو بنیادگرایان این ادیان هستند. این نشان میدهد که زنان هم میتوانند مخالف حقوق زنان و خواهان برپا ماندن مردسالاری باشند. بسیاری از زنان که در نظامهای مردسالارانه زندگی میکنند، افکار مردسالارانه را جذب میکنند، با اینکه به ضرر موقعیت و منافعشان است. آنها نسبت به حقوق انسانی خود آگاهی ندارند و قوانین مذهبی یا سنتهایی را که حقوق آنان را محدود میکند، میپذیرند.

اسلام

بنیادگرایی اسلامی قدرتمندترین جنبش بنیادگرایی در دنیاست. به وِیژه بعد از روی کار آمدن بنیادگرایان اسلامی در ایران در سال 1979 این جنبش ابعاد دیگری به خود گرفت. از سال 1979 به بعد قوانین اسلامی در ایران حاکم بوده اند. طبق این قوانین همه زنان بالای 9 سال باید حجاب اسلامی داشته باشند، زنان مزدوج بدون اجازه شوهرانشان نمیتوانند کار کنند، سفر کنند و یا محل سکونت خود را انتخاب کنند. در ایران جداسازی شدید زن و مرد در محل کار، دانشگاه و حتی در اتوبوسها رایج است.
اسلام به طور آشکار فرق زیادی بین حقوق زن و مرد میگذارد و مردان از حقوق بسیار بیشتری برخوردارند. بنیادگرایان اسلامی خواهان پیاده شدن قوانینی که در قرآن آمده، و در برخی موارد حتی خواهان محدودیتهای بیشتری از آنچه در قرآن آمده، هستند. طبق قوانین اسلامی سن ازدواج برای زنان 9 سال است. حق طلاق و حضانت فرزند (برای پسر بعد از دو سالگی و برای دختر بعد از هفت سالگی) تنها در اختیار مرد است. زنانی که تا به حال ازدواج نکرده اند نمیتوانند بدون اجازه پدر ازدواج کنند. مرد میتواند چهار زن عقدی داشته باشد، و طبق قوانین شیعه میتواند هر تعداد زنی را که میخواهد صیغه کند. در صورتی که یک زن مزدوج اگر با مردی دیگر رابطه جنسی داشته باشد، به سنگسار محکوم خواهد شد. طبق قوانین جمهوری اسلامی اگر مردی زن خود را در حین عمل جنسی با مردی دیگر غافلگیر کند، میتواند در جا آن دو را بکشد. طبق قوانین قصاص ارزش زن نصف مرد است. همچنین در مورد شهادت در دادگاه، یک شاهد مرد برابر با دو شاهد زن است و در برخی موارد شهادت زن اصلا قابل قبول نیست. بنا بر قوانین اسلامی زن نمیتواند قاضی باشد.
در برخی کشورهای اسلامی وضعیت زنان حتی بدتر از جمهوری اسلامی ست. در عربستان سعودی زنان اجازه رانندگی نیز ندارند. در افغانستان در دوران حاکمیت طالبان دختران و زنان اجازه تحصیل و کار بیرون از خانه را نداشتند. زنان فقط همراه مردی از خانواده اجازه داشتند خانه را ترک کنند. در برخی کشورهای اسلامی زنانی که به آنها تجاوز شده، محکوم هم میشوند. در گزارشی مستند که چندی پیش در یکی از کانالهای بی بی سی در مورد افغانستان پخش شد، نشان داده میشد که زنانی که مورد تجاوز قرار گرفته اند، به حبس ابد محکوم میشوند، مگر اینکه متجاوز به گناه خود اعتراف کند و یا چهار مرد علیه او شهادت بدهند.

تئوری نسبیت فرهنگی و بنیادگرایی

پست مدرنیستها در تئوری نسبیت فرهنگی خود بر این تاکید دارند که فرهنگهای مختلف روندهای متفاوتی را از سر گذرانده اند که این به شکلگیری سیستمهای متفاوت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی منجر شده است. از نظر پست مدرنیستها هیچ فرهنگی بر دیگری برتری ندارد و ارزشهای فرهنگی موجود در یک جامعه را تنها در بستر اجتماعی آن باید مورد نقد و بررسی قرار داد. آنها به جهان شمولی یکسری ارزشها، از جمله حقوق زن و مرد، به دیده شک می نگرند و تحت عنوان "مالتی کالچرالیسم" (جامعه چندفرهنگی) و یا "رواداری فرهنگی" (cultural tolerance) در واقع در مقابل جنایات و خشونتهایی که در برخی فرهنگها نسبت به زنان روا میرود، مانند قتلهای ناموسی، ساتی، مثله یا ختنه کردن زنان، سکوت میکنند و آن را به عنوان اختلاف فرهنگی به نوعی میپذیرند.
از نظر هایده مغیثی بین طرفداران نسبیت فرهنگی و بنیادگرایان شباهتهایی وجود دارد، از جمله اینکه هر دو با مدرنیسم و دستاوردهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن دشمنی می ورزند. مغیثی به درستی بر این تاکید دارد که که پست مدرنیسم یک پدیده لوکس برای آنهایی ست که مدرنیسم را از سر گذرانده اند و از امتیازات آن برخوردار شده اند. در صورتی که در سایر نقاط دنیا مانند خاورمیانه، حرف زدن از پست مدرنیسم و زیر سوال بردن مدرنیسم، بدون ارائه ی یک آلترناتیو انسانی تر و آزادیخواهانه تر، آب به آسیاب بنیادگرایان ریختن است.
خوشبختانه امروزه در تمام نقاط دنیا فعالین حقوق بشر و حقوق زنان سرسختانه به دفاع از حقوق زنان میپردازند و تئوریهای پست مدرنیستی هر روز بیشتر از پیش در رودررویی با واقعیتهای اجتماعی، رنگ می بازند. در همین ایران در دوره ای "فمینیسم اسلامی" که زاده ی تفکر پست مدرنیستی بود، بحثهای زیادی را به خود اختصاص داده و فعالیتهای جنبش زنان را تحت تاثیر خود قرار داده بود، در صورتی که امروز دیگر سخنی از آن در میان نیست و بسیاری از فعالین زنان که خود را "فمینیست اسلامی" می نامیدند، به صفوف زنان فمینیست مترقی پیوسته اند.

  
اگوست 2007


منابع:

Buss, D. & Herman, D. (2003) Globalizing Family Values. The Christian Right in International Politics. University of Minnesota Press

Hawley, J.S. (1994) Fundamentalism and Gender. Oxford University Press

Moghissi, H. (2002) Feminism and Islamic Fundamentalism. The Limits of Postmodern Analysis. Zed Books

Sahgal, G. & Yuval-Davis, N. (1992) Refusing Holy Orders. Women and Fundamentalism in Britain. Virago Press

.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر