جمعه، آذر ۲۷، ۱۳۹۴

تبلیغات حزب سوسیال دمکرات آلمان برای ایران


حزب سوسیال دمکرات آلمان (اس. پ. د.) دفتری ویژه دارد که هر سال برای همگان سفرهایی را به کشورهای دیگر برنامه ریزی می کند. این دفتر برای ماه مارچ 2016 سفری 10 روزه به ایران تدارک دیده. هزینه ی این سفر برای هر فرد حدود 2200 یورو است. پرواز رفت و برگشت با ایران ایر انجام می پذیرد!

حزب سوسیال دمکرات در توضیح این سفر در کتابچه ی مربوطه حسابی برای ایران تبلیغ کرده است. در اول متن آمده که ایران بر خلاف تبلیغات یک جانبه ای که گاها علیه آن انجام می گیرد، کشوری بسیار جالب است. در آخر متن آمده که اگر توریست ها طبق "نوع زندگی اسلامی" مردم رفتار کنند، از این کشور جالب و مهمان نوازی مردم آن لذت خواهند برد.

در بخش آخر متن، حزب سوسیال دمکرات آلمان واقعیات را کاملا وارونه جلوه داده است. توریست های خارجی در ایران برای اینکه مشکل پیدا نکنند، باید قوانین جمهوری اسلامی را رعایت کنند، و نه قواعدی را که در زندگی مردم عادی جاری ست. قبل از انقلاب توریست ها می توانستند مانند ایرانیان هر طور می خواستند لباس بپوشند، مشروب بنوشند، با جنس مخالف "نامحرم" اینور و آنور بروند، به بار و دیسکو بروند، و نگران این نباشند که کوچکترین رفتار "ناپسند" آنان می تواند باعث دستگیری و مجازات سنگین آنها شوند.

تدارک این سفر و متن تبلیغی این حزب برای این سفر نشان می دهد که حزب سوسیال دمکرات آلمان قصد دارد بیشتر به جمهوری اسلامی نزدیک شود.


برای اطلاع بیشتر می توانید این متن آلمانی را بخوانید.
.

پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۴

قصاص – تابلویی از فریده رضوی

.



فریده رضوی، هنرمندی که سالهاست در آلمان زندگی می کند، این تابلو را پس از خواندن صحنه ای در کتاب خاطرات زندان "در اینجا دختران هرگز نمی میرند"، نقاشی کرده. در آن صحنه راوی از پنجره ی زندان می دیده که چگونه عده ای زن تواب را مجبور کرده اند در حیاط زندان شاهد مراسم قطع دست یک مرد دزد باشند.

عنوان کتاب به پدیده ی تجاوز به زندانیان زن باکره قبل از اعدام بر می گردد. دلیلی که برای این کار آورده میشد، این بود که طبق اسلام زنان باکره به بهشت می روند و برای جلوگیری از ورود این افراد به بهشت، باید قبل از اعدام بکارت زنان زندانی را از آنان گرفت.

 .

چرا در ایران اینقدر کمونیست داشتیم؟


در زمان شاه به طور نسبی و با توجه به شرایط فرهنگی- اجتماعی حاکم تعداد کمونیست ها در ایران خیلی زیاد بود. من فکر می کنم دلیل اصلی این پدیده این بود که کسانی که با اسلام و کلاً با مذهب و با سنن مذهبی مشکل پیدا می کردند، در عمل دو راه بیشتر نداشتند: یا به ناسیونالیسم، عرب ستیزی و فاشیسم روی بیاورند (نمونه ی صادق هدایت) و یا به کمونیسم. و دومین راه به دلایل گوناگون از جذابیت بیشتری برخوردار بود. خیلی ها هم بعد از تجربه ی فاشیسم در آلمان از فاشیسم روی برگرداندند و به جنبش چپ روی آوردند (نمونه ی احمد شاملو).

در واقع برای کسانی که با اسلام و مذهب مشکل داشتند، راه دیگری برای فعالیت اجتماعی و پیوستن به افراد هم نظر وجود نداشت. معدود افرادی هم بودند که سعی می کردند از طریق علمی و دانشگاهی فعالیت کنند، ولی این ها استثنا بودند و خودشان هم معمولا به یکی از دو ایدئولوژی مذکور گرایش داشتند، مانند عبدالحسین زرین کوب نویسنده ی کتاب "دو قرن سکوت" که افکار ناسیونالیستی و عرب ستیزانه داشت.

سوالی که باقی می ماند، این است که چرا فقط این دو ایدئولوژی در ایران نسبتا زیاد طرفدار داشتند و چرا جنبش های لیبرال و دمکراسی خواهانه در ایران به طور گسترده پا نگرفته بودند. دلیل آن می تواند این باشد که فرهنگ حاکم بر جامعه ی ایرانی بسیار خشن بود و با گرایشات دمکراتیک و فردگرایانه  سنخیتی نداشت. جامعه ی ایران هنوز هم به سختی آزادی های فردی را می پذیرد. این را می توان به وضوح در روابط خانوادگی مشاهده کرد. آن نوع آزادی ای که برای نمونه چپ ها از آن طرفداری میکردند، با آزادی هایی که بر بستر لیبرالیسم در کشورهای غربی شکل گرفته، کاملا متفاوت بود. آزادی برای نیروهای چپ به معنای "دیکتاتوری پرولتاریا" بود و جنبش های دمکراتیک و آزادیخواهانه ی لیبرال از نظر آنان دشمن تلقی می شدند.

خوشبختانه امروز دیگر کسی مجبور نیست به دلیل مخالفت با اسلام و مذهب حتما به ناسسیونالیسم یا کمونیسم روی بیاورد و خود بیخدایان یا مخالفین مذهب تبدیل به یک جنبش اجتماعی فراگیر شده اند. از طرف دیگر در جامعه ی ایرانی نیز جنبش های اجتماعی بسیاری بر بستر لیبرالیسم شکل گرفته اند (مانند جنبش های دفاع از حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق همجنسگرایان، حقوق کودکان و غیره)، که بسیاری از کسانی که با اسلام ومذهب مشکل دارند، می توانند به آن بپیوندند.

 .

شنبه، آذر ۱۴، ۱۳۹۴

جداسازی جنسیتی و مذهبی پناهجویان در آلمان


به تازگی رسانه های آلمان گزارش دادند که در خوابگاه های پناهجویان، مسیحیان مورد اذیت و آزار مسلمانان افراطی قرار می گیرند. برای نمونه در گزارشی از تلویزیون "ان.ت.فاو" یک پناهجوی مسیحی ایرانی از اذیت و آزارهایی سخن می گوید که باعث خودکشی او شده بود. این مسئله باعث شده که برخی ها خواهان جداسازی خوابگاه های پناهجویان بر اساس تعلق مذهبی شان شوند. یعنی مسیحیان پناهجو در خوابگاه هایی جداگانه و مسلمانان در خوابگاه هایی جداگانه اسکان داده شوند.

به نظر من چنین کاری نه تنها اشتباه، بلکه خطرناک و به معنای تسلیم در برابر اسلامگرایان افراطی ست. به جای این کار، باید در خوابگاه های پناهجویان نیز با هر گونه افراط گری و خشونت مقابله شود. اینکه مسیحیان خوابگاه هایی جداگانه داشته باشند، شاید به نفع آنان باشد، ولی تکلیف آن گروه از انسان هایی که توسط ادارات آلمانی "مسلمان" دانسته می شوند، ولی به اسلام چندان اعتقادی ندارند، چه می شود؟ تکلیف مسلمانانی که دیدی انتقادی نسبت به اسلام دارند، چه می شود؟ با این وضع اینها همچنان در خوابگاه ها مورد خشونت اسلامگرایان افراطی قرار خواهند گرفت.

چندی پیش در رسانه های آلمان همچنین صحبت از این بود که بسیاری زنان تنهای پناهجو در خوابگاه های پناهجویان مورد سواستفاده و خشونت جنسی مردان پناهجو قرار گرفته اند. پس از آن بسیاری سازمان ها خواهان این شدند که زنان و دخترانِ تنها، در خوابگاه های جداگانه اسکان داده شوند. در این رابطه به گونه ای صحبت می شود که انگار در چنین مواردی تجاوز پدیده ای آنچنان عادی ست که فقط از طریق جداسازی جنسیتی میتوان جلوی آن را گرفت.

بسیار تاسف آور است که خیلی ها به جای برخورد اساسی با اینگونه معضلات خواهان جداسازی های جنسیتی، مذهبی و قومی در خاک آلمان می شوند. آیا پناهجویان در آلمان موظف به رعایت قوانین این کشور نیستند؟ آیا در خوابگاه های پناهجویان نیز نباید قوانین آلمان حاکم باشد؟

 .

"بچه بازی" - همچنان موضوعی تابو


سواستفاده جنسی از کودکان موضوعی ست که جامعه ی روشنفکر ایرانی هنوز هم چنانکه باید آن را جدی نمی گیرد و به ندرت به آن پرداخته می شود. با توجه به اینکه هر سال دهها هزار دختربچه ی نه تا سیزده ساله در ایران قانونا به شوهر داده می شوند و در چنین مواردی تجاوز جنسی به دختربچگان از نظر قانونی منعی ندارد، بسیار عجیب است که تا کنون ایرانیان مدافع حقوق بشر و حقوق کودکان این پدیده ی وحشیانه را چنانکه باید مورد اعتراض قرار نداده اند. چنین اعتراضی می توانست باعث شود که در کل موضوع سواستفاده جنسی از کودکان، چه دختر و چه پسر، در جامعه مطرح شود تا از طرفی بتوان تا جای ممکن از آن جلوگیری کرد و از طرفی دیگر بتوان به قربانیان یاری رساند.

از آنجا که می گویند مُشت نمونه ی خروار است، می خواهم در اینجا به دو مورد اشاره کنم که برای من بسیار شوک آور بودند و باعث شدند به دید رایج در بین ایرانیان نسبت به "بچه بازی" پی ببرم. اولین مورد مربوط به بیست سال پیش است. به خانمی که فعال حقوق زنان و حقوق بشر بود، گفتم: راستی میدانی فلان دوستت (که یک مرد بود) بچه باز بود؟ گفت: چطور؟ گفتم: چونکه با دختربچه ها بازی های جنسی میکرد و آلت تناسلی آنان را نوازش میکرد. نفسی آسوده کشید و گفت: آخ آزاده! به این که نمیگن بچه بازی! بچه بازی در فارسی یعنی با پسران! بعدش هم موضوع صحبت را عوض کرد و انگار نه انگار.

مورد دوم به همین چند ماه پیش برمیگردد. به خانمی که او هم از فعالین زنان و حقوق بشر است، خبر دادم که یکی از آشنایانش که زنی فمینیست و همجنسگراست، از دختربچه های دور و برش سواستفاده جنسی کرده است. کوچکترین عکس العملی نشان نداد. حتی سوالی هم ازم نکرد. من این را به این حساب گذاشتم که شوک شده. ولی بعدا متوجه شدم که اصلا چنین چیزی برایش چندان ناراحت کننده نبوده، چون با آن خانم همچنان همان رابطه ای را دارد که داشت و آن خانم همجنسگرای بچه باز نیز همچنان با خیال راحت در محافل فمینیستی و حقوق بشری جولان می دهد و چه بسا خیلی ها که این موضوع را نمی دانند، بچه های شان را به ایشان بسپارند تا مواظب شان باشد.

مطمئن هستم که این دو مورد، موردی فردی نیستند و اکثر ایرانیان ترجیح می دهند راجع به پدیده ی "بچه بازی" فکر نکنند و بی تفاوت از کنار آن بگذرند. اگر چنین نبود، امروزه بیشتر و جدی تر به این موضوع پرداخته میشد، با توجه به اینکه حداقل در چند سال اخیر روزانه دهها مطلب درباره موضوعات جنسی، از جمله خشونت جنسی، در رسانه های ایرانی منتشر می شود.

.