سه‌شنبه، تیر ۰۹، ۱۳۹۴

کی گفته "یه تهرونیه" مرد است؟!



دقت کردید وقتی داریم جوک میگیم، مثلا میگیم "یه ترکه، یه رشتیه، یه تهرونیه، یه لره" و ...

و برای همه ی ما کاملا مشخص است که طرف، یک مرد است و حتی یک لحظه هم شک نمی کنیم که شاید زن باشد. نادیده گرفتن زنان در جامعه در زبان هم به وضوح انعکاس پیدا میکند. و این قضیه فقط به جوک ختم نمیشود و در عرصه های دیگر زبان هم خود را نشان میدهد. طبیعی هم هست! زبان یک جامعه ی مردسالار، مردسالار است. جز این هم نمی تواند باشد.

ولی می تونیم خوشحال و امیدوار باشیم، چون حتی در کشورهای اروپای غربی هم این قضیه تا همین پنجاه سال پیش وجود داشت و حتی روشنفکرترین آدم ها زبان شان کاملا مردانه بود. مثلا در زبان انگلیسی تا همین پنجاه سال پیش به جای انسان کلمه مرد رو به کار می بردند. یعنی ما هم شاید بتونیم تا پنجاه سال دیگه حداقل به چهل سال پیش اروپایی ها برسیم  :))

قابل توجه کمونیست های عزیز: مارکس و انگلس هم وضعشان بهتر از سایرین نبود و با اینکه از حقوق زنان دفاع میکردند، ولی زبانشان (و گاه حتی محتوای نوشته هایشان و زاویه ی دیدشان) کاملا "مردانه" بود.


دسامبر 2011

.

چرا مردان باید عطر مردانه بزنند؟



از روز تولدمان، بسته به اینکه دارای کدام آلت جنسی باشیم، سعی می کنند از ما "زن" یا "مرد" بسازند و در این راه هیچ کس از هیچ "خدمتی" فروگذاری نمی کند. همه چیز پسران باید با همه چیز دختران فرق داشته باشد (و برعکس) و همه وسواس بیمارگونه ای در این نکته از خود به خرج می دهند. از رنگ مسواک گرفته تا لباس و اسباب بازی، همه چیز باید "متناسب" با جنسیت ما باشد، و از همه مهمتر رفتارهایی که با ما می شود.

جامعه چندان جایی برای سلایق و کشش های فردی ما نمی گذارد و از ما انتظار دارد که از حق انتخاب مان فقط در چهارچوب های از پیش تعیین شده استفاده کنیم. حتی به حس بویایی ما هم رحم نکرده اند و برای زنان و مردان عطرهایی متفاوت در نظر گرفته اند. اگر مردان واقعا از بوی عطر "مردانه" و زنان از بوی عطر "زنانه" خوششان می آمد، آن وقت منطق حکم می کرد که حداقل برای جلب جنس مخالف، مردان عطر "زنانه" و زنان عطر "مردانه" بزنند. (خود آدم که بعد از چند دقیقه بوی عطرش را دیگر نمی فهمد.)

ولی حتی در این مسئله هم چیزی که پایمال شده، علایق و خواست انسان هاست. اگر مرد باید از عطر "مردانه" و زن ازعطر "زنانه" استفاده کند، دلیلش این نیست که لزوما خودش یا طرف مقابلش از بوی آن خوشش می آید، بلکه تنها دلیلش این است که از سنین پایین در ما جا انداخته اند که عطر "مردانه"، "مردانگی" و عطر "زنانه"، "زنانگی" را تداعی می کند. مهم نیست که ما واقعا چه عطری را می پسندیم، مهم این است که حتی در انتخاب عطرمان هم از چهارچوب ها و نورم های رایج خارج نشویم و دائما بطور بیمارگونه بر جنسیت مان تاکید داشته باشیم.

نکته ای که به وضوح این قضیه را ثابت میکند، اصرار بسیاری از جوامع بر استفاده دوچرخه "زنانه" برای زنان و دوچرخه "مردانه" برای مردان است. هیچ یک از دلایلی هم که برای این پافشاری می آورند با منطق جور در نمی آید. از نوجوانی این برای من یک سوال بود که چرا مردان باید سوار دوچرخه ی "مردانه" و زنان سوار دوچرخه "زنانه" شوند. مگر نه اینکه اگر آلات مردان به آن میله ی کذایی اثابت کند، صد برابر بیشتر از زنان درد خواهند کشید و شاید حتی ناقص شوند؟!

شاید وقتی دوچرخه اختراع شده بود، دلایلی نسبتا منطقی برای زنانه- مردانه کردن آن وجود داشته. مثلا اینکه زنان دامن های بلند می پوشیدند و آن میله که گویا باعث تعادل بیشتر دوچرخه می شود، مزاحم شان بوده. ولی در قرن 21 که دیگر کمتر زنی دامن می پوشد، چرا باز باید زنان سوار دوچرخه های "زنانه" شوند؟! در اینجا هم واقعا هیچ دلیل دیگری جز تاکید بیمارگونه ی جامعه بر جنسیت انسان ها وجود ندارد.

جوامع بشری، حتی پیشرفته ترین هایش، هنوز راه زیادی تا آن روز در پیش دارند که انسان فقط یک انسان باشد و به خاطر آلت تناسلی اش مورد قضاوت و رفتار ویژه قرار نگیرد.


دسامبر 2011

 .

عشق و اعتیاد - اعتیاد به عشق



استنتون پیل، روانشناس انگلیسی زبان، در کتاب "عشق و اعتیاد" که در سال 1975 منتشر شده، دلایل اعتیاد و به طور ویژه اعتیاد به عشق را مورد بررسی قرار می دهد. از نظر پیل اعتیاد به عشق می تواند به همان اندازه مخرب و خطرناک باشد که اعتیاد به هرویین و سایر مواد مخدر.

همان نیازهای روحی که برخی را به سوی هرویین یا الکل سوق می دهد، خیلی های دیگر را به سمت عشق می کشاند. رابطه ی عشقی ای که به خاطر تسکین زایی شکل گرفته باشد، باعث وابستگی شدید می شود. در چنین رابطه ای معشوق فقط ابزاری ست برای برطرف کردن نیازهای درونی عاشق و ایجاد احساس امنیت در او. و از هم پاشیدن چنین رابطه ای می تواند صدماتی سهمگین به عاشق وارد کند. افسردگی، از دست دادن تعادل روانی، اقدام به خودکشی، روی آوردن به مواد مخدر و انزوای اجتماعی نمونه هایی از این صدمات هستند.

اعتیاد به عشق از نظر پیل در جوامع کنونی بسیار رایج است. هر کدام از ما تا به حال صدها ترانه شنیده ایم و صدها شعر خوانده ایم با این مضمون که تو نباشی، می میرم ... تو بری، می میرم ... به تو نرسم، می میرم ... تو همه چیزمی ... بدون تو من هیچم ... زندگی من فقط با تو معنی پیدا می کنه ... اینها به وضوح رواج روابط اعتیادگونه عشقی را در جامعه نشان می دهند.

از نظر پیل اعتیاد بر اثر نقص ها یا کمبودهای شخصیتی شکل می گیرد و فقط محدود به هرویین و سیگار و الکل و امثالهم نیست. هر چیزی که باعث وابستگی انسان شود و ترک آن سخت و با عوارضی همراه باشد، اعتیاد محسوب می شود. از چنین منظری حتی فعالیت های شغلی، ورزشی، سیاسی و اجتماعی، و روابط خانوادگی و دوستی در مواردی خاص اعتیاد محسوب می شوند. پیل تاکید ویژه ای بر نقش خانواده در شکل گیری گرایش به اعتیاد دارد و البته به این نیز اشاره می کند که خود خانواده محصول جامعه و مناسبات اجتماعی حاکم بر آن است.

دلیل عمده ی گرایش به اعتیاد از نظر پیل این است که فرد قادر به کنار آمدن با دنیای بیرونی (یا حتی درونی) نیست و سعی می کند با روی آوردن به یکسری چیزها از دنیای واقعی فرار کند و از آن طریق به آرامش و احساس امنیت برسد. فرد معتاد به قدرت و توان خود باور ندارد و فکر می کند که نمی تواند مستقلا از پس مشکلاتش برآید. تفاوت بین فردی که معتاد نیست و فردی معتاد در این است که اولی دنیا را به عنوان عرصه ی خود می بیند، در صورتی که دومی جهان را زندانی بیش نمی داند.

از نظر پیل روابطی که در آن فقط یکی از طرفین به دیگری معتاد باشد، استثنا و بسیار نادر است. اعتیاد در رابطه یک پدیده ی دوطرفه است. معتاد به عشق آنقدر زیاده طلب است که معمولا فقط افرادی حاضرند به رابطه با او تن دهند که خود نیز گرایشی اعتیادوار به روابط عشقی داشته باشند. معتادان به عشق حتما نباید فقط با یک نفر باشند، بلکه این نوع اعتیاد در افرادی که با تعداد بیشتری نیز رابطه جنسی یا عشقی دارند دیده می شود.

حسادت از نظر پیل جزیی از رابطه اعتیادگونه است. فرد معتاد، معشوق را فقط برای خود می خواهد و برای رضایت روحی معشوق ارزشی قائل نیست. معشوق فقط وسیله ای ست برای برطرف کردن نیازهای او. برای فرد معتاد مهم نیست که معشوق راضی باشد و یا زندگی خوبی داشته باشد. مهم فقط این است که به هر قیمتی با او بماند. همین طرز تفکر باعث می شود که خیلی ها بعد از پایان رابطه نسبت به معشوق پیشین احساس تنفر پیدا کنند. معشوق فقط تا زمانی جایی را در ذهن و قلب عاشق معتاد پُر می کند که پاسخگوی نیازهای درونی او باشد. زمانی که دیگر نتواند این نقش را به عهده بگیرد، نه تنها دیگر جایی در زندگی عاشق معتاد نخواهد داشت، بلکه در بسیاری موارد مورد نفرت و خشم او هم قرار خواهد گرفت.

یک رابطه ی عشقی واقعی از نظر پیل تنها زمانی می تواند شکل بگیرد که هر دو طرف برای خود و دیگری ارزش قائل باشند و به حقوق و خواسته های خود و دیگری توجه کنند. چنین رابطه ای با این انتظار شکل می گیرد که هر دو طرف در رابطه رشد کنند، انسان های بهتری شوند و زندگی بهتری داشته باشند. این دید باعث می شود که حتی اگر یکی از طرفین دیگر مایل به ادامه ی رابطه در چهارچوب قبلی نباشد، طرف مقابل خواست او را دوستانه بپذیرد و با این موضوع برخوردی منطقی داشته باشد. پیل از اریش فروم نقل قول می آورد که یک رابطه ی عشقی واقعی فقط با حفظ فردیت دو طرف و احترام به نیازهای فردی خود و دیگری می تواند شکل بگیرد.

در کتاب "عشق و اعتیاد" با اینکه موضوع اصلی اعتیاد به عشق است، ولی نویسنده بسیار موشکافانه پدیده ی اعتیاد را مورد بررسی قرار داده و به نکات بسیار جالبی اشاره می کند. او همچنین در سراسر کتاب پیشنهاداتی برای مقابله با اعتیاد و از بین بردن چنین گرایشی ارائه می دهد. این کتاب متاسفانه دیگر بازچاپ نشده و به این دلیل در کتابفروشی ها قابل دسترسی نیست. فقط می توان دست چندم آن را از طریق آمازون یا سایت های مشابه خرید. خودم آن را از طریق آمازون به قیمت 3 یورو خریده ام.


Stanton Peele (with Archie Brodsky):
Love and Addiction (1975)


دسامبر 2011

.