پنجشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۹

بیلبورد از دو منظر

سوال کننده: شما چه احساسی دارید وقتی این بیلبوردهای توی خیابان را می بینید؟ 
سوال شونده ی شماره 1: راستش این حس بهم دست میده که انگار تمام بیل هام را بردند!
سوال شونده ی شماره 2: این حس که بیل، برده! (توضیح سوال کننده: حالا کدام نوع بیل، مشخص نیست! یا کدام شخص بیل!) ... (پس از پایان این توضیح، چندین بیل و دسته بیل از طرف چندین فردی که زیر یک بیلبورد ایستاده بودند، به سمت سوال کننده پرتاب شد!)
.
.
.
تقدیم به بیل، که داشت کارکنانی همه با دسته بیل (که اکثرشان قادر به پرداخت "بیل" های [یعنی صورتحسابهای] آب و برقشان هم نبودند)، با سبیل و بی سبیل، از هر دسته و قبیله و ایل. (توضیحِ توضیح دهنده: این شخص بیل صاحب چندین بیلبورد هم بود.)

16 جولای 2020

سه‌شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۹

درنگ – نامه های یک رَواقی (10، توضیحات)

اطلاعاتی درباره سِنِکا (نویسنده ی کتاب "نامه های یک رواقی") و مکتب فلسفی رواقی-گری به نقل از مقدمه ی کتاب:

مورخان، تاریخ تولد سِنِکا را بین سالهای 8 قبل از میلاد و 4 بعد از میلاد می دانند. سِنِکا از سنین جوانی جزو دست اندرکاران سیاسی امپراطوری روم بود و سالها از مشاورین پُرنفوذ نرون بود. او چندین بار توسط امپراطورهای گوناگون به حکم اعدام محکوم شده بود، ولی با پادرمیانیِ برخی ها توانسته بود از اعدام نجات پیدا کند. در آخر، در سال 65 میلادی سِنِکا به اتهام توطئه علیه نرون به خودکشی محکوم شد. در آن زمان این یک نوع اعدام در دستگاه دربار بود، و محکوم باید خودش خودش را می کُشت. در پایان کتاب بخشی از گزارشِ یک شاهد درباره مراسم خودکشی سِنِکا نقل شده، که بسیار وحشتناک است و خواندن همان دو صفحه ی سانسورشده هم، حال آدم را بسیار بد میکند. برای همین از ترجمه ی آن یا حتی خلاصه ای از آن صرفنظر کردم. 
. . .
مکتب فلسفی رواقی-گری قرن ها در یونان و روم بسیار پُرنفوذ بود. این مکتب در قرن سوم پیش از میلاد توسط "زِنون" پایه گذاری شده بود. این مکتب همه ی دنیا را یک اجتماع بزرگ واحد میداند که در آن همه با هم برادرند. رواقی-گران به سرنوشت اعتقاد دارند  و بر این باورند که (1) انسان باید زندگی اش را با "قوانین طبیعت" تطبیق دهد، و (2) بدون گلایه و شِکوه سرنوشت اش را بپذیرد. آنها معتقدند که جاه طلبی، ثروت و حرص و آز بزرگترین موانع در راه رسیدن انسان به آرامش و آسایش هستند. "زندگی در مطابقت با قوانین طبیعت"، از نظر آنها نه تنها یعنی زیر سوال بردن رسم و رسوم و یادگیری اینکه چگونه بتوان با حداقل امکانات زندگی کرد، بلکه همچنین یعنی تلاش در جهت اینکه عقلِ مان را که هدیه ای ست که از بَدوِ تولد به ما بخشیده شده و ما را از حیوانات متفاوت می کند، تکامل دهیم.
. . .
افکار سِنِکا که در نامه هایش در این کتاب مطرح شده، نشاندهنده ی این است که او از زمان خود بسیار جلوتر بود، مثلا در رابطه با رفتار با برده ها. او به برابری و برادریِ همه انسانها از هر نژاد و طبقه و رتبه اعتقاد داشت.

. . .

رواقی-گری به انگلیسی:
Stoicism

نام نویسنده و کتاب به انگلیسی (و لاتین):
Seneca – Letters from a Stoic (Epistulae Morales ad Lucilium)

ناشر و سال انتشار:
Penguin Classics, 2004
. . .

(سه شنبه، 07 جولای 2020)

. . .

بخش 1 تا 6، همراه با توضیحات:
https://azadehsepehri.blogspot.com/2020/05/6-1.html

بخش 7 تا 9:

https://azadehsepehri.blogspot.com/2020/07/7-9.html

.

درنگ – نامه های یک رَواقی (7 تا 9)

درنگ – نامه های یک رَواقی (7)

در نامه ی شماره 33، سِنِکا به تفاوت بین انباشت اطلاعات و دانش اشاره می کند. در این مورد مشخص می توان گفت که ما دو نوع آموختن داریم. آموختنی که بدون فکر کردن انجام می گیرد و هدفش حفظ کردن اطلاعات است، و آموختنی که همراه با فکر کردن انجام می گیرد و باعث می شود که شخص بر اساس اطلاعاتی که به دست آورده، به سوالات و جوابها و نتایجی حاصل از تفکر خودش برسد. سِنِکا می گوید: "به یاد آوردن فرق دارد با دانستن. به یاد آوردن یعنی چیزی را که به حافظه ات سپرده ای، محفوظ نگه داری. در صورتی که دانستن، برعکسِ آن، یعنی هر چیزی را از آنِ خودت کنی و وابسته به منابع اوریجینال (اصل) نباشی که دائما بخواهی ببینی استاد چه گفته است. ‘زِنون این را گفت، کلئانتس این را گفت’. بگذار بین خودت و کتابها فرقی باشد!"

(سه شنبه، 26 مه 2020)

. . .

درنگ – نامه های یک رَواقی (8)

در نامه ی 47 سِنِکا نظراتش را درباره ی رفتاری که با برده ها میشود، بیان میکند. او خطاب به مخاطبش لوکیلیوس مینویسد: «خوشحالم که از کسانی که مهمانت بودند شنیدم که با بردگانت خوب رفتار میکنی. این چیزی ست که آدم از شخص روشنفکر و بافرهنگی مثل تو انتظار دارد. مردم میگویند: "آنها برده اند". نه. آنها انسان اند. "آنها برده اند". ولی آنها زیر همان سقفی زندگی میکنند که ما میکنیم. "آنها برده اند". نه، آنها دوستان ما هستند، دوستانی فرودست. "آنها برده اند". در واقع آنها هم-زنجیرهای ما هستند اگر این را در نظر بگیریم که آنها همانقدر تحت سلطه ی سرنوشت هستند که ما. 
برای همین هم من به اشخاصی که که فکر میکنند این در شأن آنها نیست که با برده شان سر یک میز غذا بنشینند، میخندم. چرا آنها فکر میکنند با این کار چیزی از آنها کم میشود؟» سِنِکا در ادامه می نویسد در تمام مدتی که صاحبِ خانه دارد با حرصی هیولاوارانه آنقدر غذا در شکمش می چپاند تا به مرز ترکیدن برسد، برده هایش نه تنها اجازه ندارند غذا بخورند، بلکه حتی اجازه ی حرکت هم ندارند. کوچکترین صدایی از آنان نباید شنیده شود. آنها حتی بخاطر صداهایِ اتفاقی مانند سرفه، عطسه یا سکسکه کتک میخورند، چه برسد به اینکه کلمه ای از دهان شان خارج شود.

سِنِکا مینویسد: «برای تو همانقدر ساده است که در درون یک بَرده فردی را که آزاد زاده شده ببینی، که او در درون تو یک برده ببیند... با زیردستان-ات همان رفتاری را داشته باش که دوست داری رؤسای تو با خودت داشته باشند... شاید بگویی "من صاحب ندارم". ولی تو هنوز جوانی؛ همیشه این امکان وجود دارد که به بردگی دربیایی». و بعد به این اشاره می کند که خیلی از اشخاص بالادست نیز، مانند افلاطون و مادر داریوش (داریوش، پادشاه ایران،521 تا 486 قبل از میلاد)، به بردگی گرفته شده بودند.

از نظر سِنِکا یک برده هم می تواند روح یک فرد آزاد را داشته باشد. او می نویسد: «به من فردی را نشان بده که برده نباشد. یکی برده ی سکس است، دیگری برده ی پول، و آن یکی برده ی جاه-طلبی، و همگی برده ی آرزو یا ترس... و هیچ مرحله ای از بردگی آنقدر منزجرکننده نیست که آدم خودش خودش را برده کرده باشد».

(چهارشنبه، اول جولای 2020)

. . .

درنگ – نامه های یک رَواقی (9)

در نامه ی شماره ی 77، سِنِکا مجددا به موضوع مرگ می پردازد. او می نویسد: «هیچکس آنقدر نادان نیست که نداند روزی خواهد مُرد. با این وجود وقتی مرگ نزدیک می شود، اکثر انسانها عقبگرد میکنند، ضجه میزنند و می لرزند، و دنبال راه فرار میگردند. تو فکر نمیکنی که اگر آدم به این خاطر گریه و زاری کند که چرا هزار سال پیش زنده نبوده، یک احمقِ به تمام معنی ست؟ و کسی که به این خاطر گریه و زاری کند که چرا تا هزار سال دیگر زنده نخواهد بود، به همان اندازه احمق است. بین این دو تفاوتی نیست. تو وجود نداشتی و وجود نخواهی داشت. هیچ یک از این دو دوره به تو ارتباطی ندارد».

و در نامه ی شماره ی 78 می نویسد: «از دو چیز باید پرهیز کرد: فکر کردن به مشکلاتِ گذشته، و ترس از مشکلاتِ آینده».

البته من فکر میکنم که بدون تجزیه و تحلیلِ مشکلاتِ گذشته، آدم نمیتونه درست فکر کنه و حرکت کنه. و ترس هم که احساسی بسیار طبیعی و بشری ست، تا اندازه ای همیشه لازم هست. بدون این دو اصلا مغز آدم کار نمیکنه. چیزی که در آثار خیلی نویسنده ها مشاهده میشه، اینه که یکسری افکار آنی خود را که بیشتر ناشی از احساسات شان بوده، به انتشار می رسانند، بدون اینکه حتی خودشان به آن گفته ها واقعا اعتقاد داشته باشند. ولی احتمالا به دلیل اینکه زندگی های بسیار پُرسرعت و شلوغی دارند، وقت نمی کنند که آثار قبلی شان را مورد بازخوانی قرار بدهند و اگر لازم دیدند، تصحیح اش کنند. 
متاسفم که نوشته ام درباره ی این کتاب اینگونه به پایان رسید. بخش بعدی که بخشِ آخری ست، شامل توضیحاتی کوتاه درباره نویسنده ی کتاب و مکتب فلسفی رواقی-گری ست.

(سه شنبه، 07 جولای 2020)

. . .

بخش 1 تا 6، همراه با توضیحات:
https://azadehsepehri.blogspot.com/2020/05/6-1.html

بخش پایانی (10) – اطلاعات کاملتر درباره نویسنده و فلسفه ی رواقی-گری:

https://azadehsepehri.blogspot.com/2020/07/10.html

.