ما دوست داشتیم در شب سال نو مانند سالهای گذشته به خیابان برویم، چه با همراهان خودمان چه تنها، جشن بگیریم، ترقه در کنیم، و سایر کارهایی که آدمهای معمولی و متعادل در جشن شب سال نو میکنند. ولی امروز صبح در گشت-و-گذاری که در مناطق مختلف شهر جهت تفریح داشتیم، متوجه شدیم که: در برخی مناطق شهر اصلاً نمی دانستند ساعت چند است. در برخی مناطق دیگر نمی دانستند کدام ماه میباشد، با توجه به اینکه زمستان امسال هوا نسبتاً خیلی گرم بود و هنوز هم سرد نشده است. در بسیاری از مناطق شهر خیلی ها حتی نمی دانستند چه سالی میباشد. در برخی مناطق شهر فکر میکردند امروز روز کارنوال میباشد و خیلی ها با لباس و تجهیزات گلادیاتورها به بیرون آمده بودند. در برخی مناطق دیگر فکر میکردند جنگ جهانی دوم در جریان است، و همه خودشان را در خانه هایشان قایم کرده بودند. در برخی مناطق شهر فکر میکردند مافیای فحشا (احتمالاً برهبری ترامپ) دنیا را تسخیر کرده است، و همه کون لخت در خیابان اینور-آنور می دویدند.
ما با دیدن این صحنه ها در مناطق مختلف شهر، خودمان را سریعاً به یک تیمارستان رساندیم تا تقاضای بستری شدن و درمان خودمان را بدهیم، ولی پس از چند دقیقه متوجه شدیم که درِ ورودیِ تیمارستان بسته است و پرسنل تیمارستان در اتاقهای تیمارستان سنگر گرفته بودند، چون فکر میکردند انقلاب شده است و کمونیستها دنیا را تسخیر کرده اند و آخرین سنگر تسخیرنشده، تیمارستانها میباشند. از پنجره ی اتاقهای طبقات بالا نیز هر آشغالی دم دستشان بود، از بطری خالی نوشابه و میوه های گندیده گرفته تا لنگه کفش های جامانده به سمت مراجعه-کنندگان پرتاب میکردند. خلاصه، الان با سر و صورت خونین و سردرد شدید که احتمالاً ناشی از ضربه مغزی بر اثر اصابت اشیا گوناگون به کله ی ما میباشد، در بیمارستان منتظر نوبت میباشیم. (وَ الان ساعت هشت شب میباشد. منتظر باشید، شاید این انشا یا گزارش ادامه داشته باشد. به هر صورت، سال نوی میلادی شما و سایرین مبارک باشد.)
31 دسامبر 2023، ساعت هشت شب بوقت اروپای غربی.
تاریخ انتشار در این وبلاگ: یکم ژانویه 2023
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر