دوشنبه، دی ۱۱، ۱۴۰۲

صحنه ای واقعی از یک هنرمند سیاست-زده


داشتم در اینترنت یک کنسرت بمناسبت سال نو می دیدم، از یک گروه موزیک که در کشوری دیگر اجرا داشتند، کشوری که با آن در گذشته های دور جنگ داشتند. در اول برنامه، شخصیت اول گروه سعی کرد هر چه بد-و-بیراه میتواند به تماشاچیان خارجی بگوید، تماشاچیانی که بین صد تا پانصد یورو برای بلیط کنسرت پول داده بودند. هر چه کنسرت پیش رفت، تماشاچیان که غرق موزیک شده بودند، حرفها و کنایه های شخصیت اول گروه را فراموش کردند و با لذت تمام دست میزدند و بدنشان را با موزیک تکان میدادند و لبخندی ناشی از رضایتِ کامل بر چهره شان قابل مشاهده بود. شخصیت اول گروه، خودش هم دیگر یادش رفت که با آن تماشاچیان و آن ملت در جنگ بوده و خودش هم داشت حسابی از موزیک و از استقبال و مشارکتِ تماشاچیان لذت میبرد و بین هر قطعه با تماشاچیان شوخی میکرد. ولی یکهو دوباره یادش افتاد که آنها جزو دشمنانش هستند و لحظه ای با خودش فکر کرد که به آنها چه میتواند بگوید که حسابی زجر بکشند و حتی شاید بخواهند خودشان را بعد بکشند. این کنسرت مال حدوداً سی سال پیش بود. برگشت گفت آره، ما مردها خیلی عجیب هستیم. خیلی عاشق همدیگه هستیم. فکر کنم الان همه مردانی که در سالن حضور دارند، من را بعنوان خوشگل-ترین زن دنیا می بینند. خلاصه، برای اینکه ضربه ای به مردانِ تماشاچی بزند، گفت که من کونی هستم! (واقعاً خنده-دار نیست!) 


31 دسامبر 2023، اروپای غربی. 

تاریخ انتشار در این وبلاگ: یکم ژانویه 2023 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر