سه‌شنبه، فروردین ۲۳، ۱۴۰۱

نگاه مردم در دمکراسی به رهبران و جریانات سیاسی در مقایسه با جوامع دیکتاتوری


فعالیت جریانات سیاسی در نظام دمکراسی در دو شکل انجام می گیرد: (1) یا افراد بطور سازمان-یافته بوسیله ی احزاب تلاش برای کسب قدرت حداکثری (یا موقتاَ قدرتِ بیشتر) از طریق پارلمان (یا مجلس) میکنند، (2) یا بطور فردی از جریان سیاسی خاصی طرفداری میکنند، حالا چه از طریق رای دادن به آن جریان خاص چه از طُرُقِ گوناگون دیگر. اکثریت مطلق مردم در کشورهای دمکراتیک جزو گروه دوم هستند و افرادی که گروهی و سازمان-یافته فعالیت سیاسی میکنند، اقلیتی بسیار کوچک هستند. کافی ست در اینترنت به آمار مربوط به تعداد اعضای احزاب گوناگون رجوع کنید، تا واقعی بودنِ این "ادعا" را ببینید. اقلیت بسیار بسیار کوچکی هم در همه ی این کشورها وجود دارد که بطور سازمان-یافته از طُرُقِ گوناگون تلاش برای سرنگون ساختن نظام دمکراسی میکند، که این گروه نیز از نظر کاتگوریِ (یا "دسته-بندیِ") مربوط به شکل کلیِ فعالیت در دسته ی اول قرار میگیرد، هر چند که شاید از وسیله های سیاسی دیگری استفاده کند و علاقه ای به شرکت در نظام پارلمانی و انتخابات نداشته باشد. 

پاراگرافِ بالا مقدمه ای توضیحی ست برای پرداختن به تفاوتی بنیادی که بین نگاه دمکراتیک و نگاه دیکتاتوری در "طرفداری سیاسی" وجود دارد. در جوامع دیکتاتوری هر گونه "طرفداری" از یک جریان سیاسی به این شکل است که فرد باید صددرصد آن جریان را تایید کند و در هیچ زمینه ای هیچگونه مخالفتی با آن جریان نداشته باشد (یا حداقل آن را بیان نکند)، فرقی هم ندارد که فقط یک طرفدار ساده باشد یا یک عضو فعال یا حتی جزو رهبران آن حزب. نگاه دیکتاتوری به رهبران سیاسی نیز به همین شکل است که همه ی "طرفداران" باید صددرصد آن رهبر (یا رهبران) را رهبر/رهبران خود بدانند و به آنان به عنوان موجوداتی "فرازمینی" و "بدون نقص و اِشکال" بنگرند. 

متاسفانه می بینیم که در بین جریانات اپوزیسیونِ ایرانی نیز چنین نگاه و تصوراتی هنوز شدیدا رواج دارد و نتوانسته اند خودشان را از فرهنگ قبیله ای و "ارشد-و-مُرشدی" رها سازند. برای نمونه می بینیم که افرادی که حتی موفق شده اند از گذشته ی سیاسی خود فاصله بگیرند و برای نمونه به طرفداری از جریان سیاسی "سلطنت-طلبان" روی بیاورند، فکر میکنند که باید عین یک "سلطنت-طلب دوآتشه" خط سیاسی خود را بیان کنند. در صورتی که در کشورهای دمکراتیک می بینیم که حتی رهبران احزاب دمکراتیک چنین رویه ای ندارند، چه برسد به طرفدارانی که عضو حزبی نیستند و به خودشان اجازه میدهند از جریان سیاسی ای که حمایت میکنند، انتقاد علنی هم بکنند و نظرات شخصی خودشان را هم بیان کنند و حتی از طنزهای سیاسی-انتقادی در رابطه با جریان مورد حمایت شان استقبال میکنند. 

تاریخ نشان داده که برای تغییر، راه (که وسیله هم شاملش میشود) مهمتر است تا اهداف و سیاستهای مقطعی. اگر امروز بسیاری از ایرانیان ارزش فعالیتهای سیاسی "پهلوی ها" را دریافته اند، به دلیل دستاوردهایی ست که سیاستهای آنان در راه انسانی-تر کردن و مدرن کردن و سکولار کردن جامعه ایران بر جا گذاشته است. من دلیلی نمی بینم که برای حمایت خودم از این جریان سیاسی شعار "جاوید شاه" سر دهم و یا خودم را "آریایی" بدانم. و بعید هم میدانم که آن جریانات از چنین "کاریکاتورهای سلطنت-طلبی" چندان خوششان بیاید. فقط میتوانم بگویم "رضاشاه آسوده بخواب، که دشمنان اصلی ات گ...ییده شدند!" 

با پوزش مجدد، آلمان، شهر کلن، تاریخ 11 آوریل 2022، آزاده سپهری. 


عکس: روی جلد مجله ی "تایم"، 25 آوریل 1938، تصویری از رضاشاه پهلوی. 



(تاریخ انتشار در این وبلاگ: 12 آوریل 2022) 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر