چهارشنبه، دی ۲۱، ۱۴۰۱

چرا نظامهای سیاسیِ "اختراعی" شانس بقا ندارند


انقلاب فرانسه آغاز فصلی نوین در حیات سیاسی و اجتماعی جهان بود. از آن دوران به بعد، روند تغییر و انقلاب همه مناطق دنیا را در بر گرفت. روندی که قطع-شدنی نیست و هنوز در همه عرصه ها ادامه دارد. ایدئولوژی های جدید سیاسی سر برآوردند و نوآوری، آزمایش و ریسک در سیاست باعث تغییر نگاه به قدرت و تعاریف آن شد. جنگ بین ایدئولوژی ها بر سر نفوذ معنوی و عینی آنها در میان مردم جهان جایگزین جنگ بر سر صرفاً خاک و ثروت شد. درجه ی پیشرفت، میزان آزادیها، عدالت و مشارکت مردم در قدرت، و حتی درجه ی برتری یک نژاد، معیارهایی جدید در رقابت سیاسی و جنگ قدرت شدند و جای معیارهایی مانند افتخار به عظمت خاک و ثروت را گرفتند. 

قرن بیستم، قرن شکلگیری و آزمودن نظامهای سیاسی جدید بود. علیرغم جنگ های جهانی اول و دوم، علیرغم قدرتگیری کمونیسم و تشکیل نظامهای کمونیستی در بخش بزرگی از دنیا، علیرغم از بین رفتن کولونیالیسم و به استقلال رسیدن کشورهای مستعمره، علیرغم قدرتگیری اسلامگرایان افراطی در بخش قابل توجهی از دنیا، علیرغم رشد جریانات فاشیستی و نازیستیِ ضدسرمایه داری، و علیرغم همه خطرات و تهدیداتی که نظام دمکراسی کشورهای غربی را نشانه گرفته بود، این کشورها تنها کشورهایی بودند که توانستند ثبات و قدرت سیاسی خود را چه در داخل کشورشان و چه در عرصه بین المللی حفظ کنند و از خطر فروپاشی کاملاً بدور باشند. 

میتوان گفت که بعد از انقلاب صنعتی، کشورهای غربی تنها کشورهایی بودند که تغییرات عظیم سیاسی در کشورشان پروسه ای "طبیعی" و "داخلی"، یعنی منطبق با تغییرات عظیم در سایر عرصه ها را طی کرده بود، و تغییرات در بخشی از عرصه های حیات جامعه منجر به تغییرات در عرصه هایی دیگر میشد و این دور برای همین ادامه-دار بود. در مقابل، کشورهای دیگر که همگی خواهان پیشرفت سریع تکنولوژیک و قدرتمندتر شدن بودند، و یا میخواستند حداقل جایگاه و قدرت خود را در جهانِ نوین حفظ کنند، دو راه در پیش داشتند: یا الگوی کشورهای غربی را به اجرا بگذارند با استفاده از تجارب آنها، یا بدنبال نظامهایی کاملاً جدید و اختراعی باشند. 

فرق شرایط کشورهای غربی با سایر کشورها در این بود که در کشورهای غربی اول ابزار و امکانات لازم برای ساختن یک ساختمان جدید کشف، اختراع و ساخته میشد، بعد با اتکا به آن ابزار و امکانات جدید طرح ساختنِ یک ساختمانِ جدیدتر با امکاناتی بیشتر را میریختند و بعد گام به گام پیاده میکردند. در صورتی که در سایر کشورها اول طرح میریختند که یک ساختمانِ کاملاً جدید بسازند، بدون اینکه حتی بدانند با چه ابزاری. کسی در این شکی ندارد که برای حفظ یک خانه ی ساخته-شده، برخورداری از دانش و ابزار رسیدگی و تعمیر و جلوگیری از خرابی مهمترین پیش-شرط است. 

فقط نظامهای کمونیستی نبودند که نظامهایی من-درآوردی بودند و ثبات و قدرت را فقط با اتکا به کشتار و سرکوب می توانستد تضمین کنند. جمهوری اسلامی ایران نیز در چهارچوب نظامهای من-درآوردی قرار می گیرد که یک ایدئولوژیِ امروزیِ مشخص، اسلامگرایی، آن را دیکته کرده، بدون اینکه هیچگونه انطباقی با زندگیِ امروز، و حتی دیروزِ، آن جامعه داشته باشد. متاسفانه باید گفت که نظام سلطنتی پهلوی ها نیز یک نظام من-درآوردی بود که سعی میکرد نوعِ جدیدی از نظام سلطنتی را به اجرا بگذارد و با تاکید بر اختراعاتی خارجی چون "آریاییسم" سلطنت مُدرن "ایرانی" را اختراع کند. برای حل مشکل آزادی سیاسی و عدم انطباق آن با ساختارهای موجود، عملاً این سیاست را در پیش گرفته بودند که در مقابله با اسلامگرایان از نیروهای رادیکال چپ و فاشیست حمایت میکردند. میتوان گفت که در آن دوران فعالیت مخفی چپ رادیکال پذیرفته شده بود، برای همین نیروهای چپ از نظر تعداد نیرو دائماً قدرتمندتر میشدند، با اینکه اجازه فعالیت قانونی نداشتند. با این سیاستِ عجیب فکر میکردند که با رادیکال کردن بخش دیگری از جامعه و سپس جریانات رادیکال مختلف را به جان یکدیگر انداختن، میتوانند نوعی بالانس سیاسی در جامعه بوجود آورند و ثبات سیاسی و قدرت خود را حفظ کنند. شاید بتوان گفت که بزرگترین اشتباه پهلوی ها این بود که بر ترویج میانه-روی سیاسی سرمایه-گذاری نکرده بودند، که البته با رشد میانه-روی سیاسی مجبور میشدند در احزاب و مجلس را به روی آنها باز کنند و ساختار سیاسی آن نظام دچار تغییر میشد. 

در نتیجه-گیری نهایی میتوان گفت که کشورهایی مانند هند و ترکیه که راه دمکراسی غربی را در پیش گرفتند، با اینکه هنوز در آغاز راهند، ولی توانسته اند هم پیشرفت کنند، هم از ثبات سیاسی در داخل و خارج از مرزهای خود برخوردار باشند، و هم شرایطی انسانی-تر برای مردم کشور خود فراهم آورند، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر عدالت اجتماعی و آزادیهای سیاسی و فردی. 


(11 ژانویه 2023) 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر