چهارشنبه، بهمن ۲۰، ۱۴۰۰

تاثیر خوبی و بدی بر ادراک


داشتم به این فکر میکردم که چرا افراد بد در روانشناسی بسیار ضعیف اند (حتی آنهایی شان که متخصص روانشناسی اند و دهه ها در این زمینه کار کرده اند) و شناخت شان از دیگران و در نتیجه از خودشان بسیار ناقص است. حالا چرا از خودشان؟ چون رفتارهای ما واکنشی ست در برابر رفتارهای دیگران. و وقتی نتوانیم رفتارهای دیگران را پیش بینی کنیم، موقعیت های ممکنِ ناشی از آن رفتارها را هم نمی توانیم پیش بینی کنیم، و در نتیجه پیش بینی واکنش های خودمان در برابر رفتارهای ناشناخته ی دیگران و موقعیتهای غافلگیرکننده ای که در برخورد با دیگران با آن روبرو می شویم، عملا غیرممکن است. 

افراد بد که خوبی را نیاموخته اند و درونی نکرده اند، قادر به درک خوبی نیستند. حتی قادر به درک قدرت جذب خوبی بر بشر، و یعنی حتی بر خودشان، نیستند. بدی، غریزی ست. در صورتی که خوبی با نفی بدی و کنترل غرایز بدست می آید. برای رسیدن به خوبی باید هم بدی را شناخت، هم خوبی را. در صورتی که برای بد بودن، نیازی به شناخت عمیق و تأمل نیست. کافی ست این فکر در ما درونی شده باشد که "چون همه گاز می گیرند، پس من هم همه ش همه را گاز میگیرم". 

برخلاف ادعاهایی که هرروزه می شنویم، خوبی همواره بر بدی غلبه داشته است. معیارهای بنیادین خوبی، مانند دروغ نگفتن، ضعیف-کشی نکردن، به فکر دیگران بودن و به آنان کمک کردن، در طول تاریخ بسیار سریع در تقریبا همه فرهنگهای دنیا جا افتاده اند. دلیل اصلی اش هم این است که چنین اصولی برای بشر منفعت مادی مستقیم دارند. مسلم است که هر فردی به سرعت درک میکند که بهتر است دیگران به فکر او نیز باشند و حاضر باشند در صورت لزوم به او نیز کمک کنند. با اینکه معیارهایی مانند آزادی و برسمیت شناختن حقوق دیگران هنوز در بسیاری فرهنگها جا نیافتاده اند، ولی به وضوح مشاهده می کنیم که اکثریت مطلق انسانها شدیدا به این اصول نیز گرایشی تقریبا بنیادین دارند، طوری که هر حکومت و نظام زورگو در طول تاریخ را فروپاشانده اند. 

(حالا اینکه پایان این مطلب چه ربطی به تیتر یا عنوان این مطلب داشت، دقیقا همین که بدها و پلیدها و زورگویان قادر به درک همین نکته نیستند که بدی قادر نیست پایدار باشد و با شکست روبروست.)


09 فوریه 2022 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر