دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۴

من درونی من


من درونی من
نه نام دارد، نه جنسیت
نه سن و سالی مشخص، نه ملیت
و نه حتی میداند
از کدام شهر آمده است.

من درونی من
نه فرزند است
نه مادر، نه خواهر
نه همسر است
نه دوست
نه رفیق.

من درونی من
مرا باور ندارد
و هر صبح که از خواب برمیخیزد
مرا از یاد برده
و باز نمی شناسد.

من درونی من
آنگاه که مستم
هوشیار است
و آنگاه که هوشیارم
در خواب.
آنگاه که گوشه می گزینم
جمع را میخواهد
و آنگاه که در جمع ام
هوس گوشه دارد.
آنگاه که میخندم
میگرید،
آنگاه که فریاد میزنم
میخندد
و آنگاه که میگریم
می میرد.

من درونی من
با من سر جنگ دارد
و راحتم نمی گذارد.
آنگاه که می خواهم بی تفاوت باشم
برآشفته میشود
و آنگاه که می خواهم سکوت کنم
به صدا درمیاید.
من درونی من
مرا دگرگونه میخواهد.


تابستان 1996
 
.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر