سه‌شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۴

عبدالکریم سروش شما و فرزندان تان را می کند تربیت!



آقای عبدالکریم سروش که از او به عنوان یک «روشنفکر دینی» نام می برند، به تازگی به موضوع تربیت کودکان نیز می پردازد. با گوش دادن به سخنرانی ای که ایشان چند روز پیش در حضور جمعی از دانشجویان ایرانی استنفورد کرده، بار دیگر به من ثابت شد که ایشان هیچ فرقی با یک آخوند «اصلاح طلب» ندارد و از اصطلاح «روشنفکر دینی» فقط بخش دوم آن نصیبش شده. ایشان سخنرانی خود را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می کند، با والسلام برکاته به پایان می برد و در تمام مدت تسبیحی هم در دست دارد.

آقای سروش مانند سایر «فرهنگی کاران امنیتی» لابلای سطور حرف می زند و از بیان مستقیم نظرات خود پرهیز دارد. در بخش پرسش و پاسخ خانمی این نکته را بیان می کند که خیلی از بچه ها وقتی با پدیده هایی منفی مثل مرگ عزیزان شان روبرو می شوند، اعتقادشان نسبت به خدا و یا خوبی خدا سست می شود. سوال ایشان این است که چگونه می توان این جریان را برای بچه ها توجیه کرد که خدا آفریننده ی بدی ها هم هست. آقای سروش از خانم دکتر فرشته هاشمی که در جلسه حضور دارد، خواهش میکند جواب خانم سوال کننده را بدهد. قابل اشاره است که دوربین در تمام طول سخنرانی روی چهره سروش فیکس است، که این ناشی از ترس عوامل رژیم است از اینکه شناسایی شوند.

آقای سروش در ابتدا نام خانم فرشته هاشمی را نمی برد و تازه بعد از چند دقیقه که خانم سوال کننده از او میخواهد ایشان را معرفی کند، به معرفی اش می پردازد. به گفته سروش خانم فرشته هاشمی «متخصص تربیت اطفال» است، در ایران استاد دانشگاه بوده، الان در آمریکا زندگی می کند، کار اصلی اش روی موضوع چگونگی معرفی خدا به بچه هاست و اشعاری هم در این زمینه سروده. ایشان هم مانند آقای سروش بدون اینکه مستقیما نظرات خود را بیان کند، به طور غیر مستقیم خانم سوال کننده و والدینی چون ایشان را مورد حمله قرار میدهد و می گوید اگر بچه ای اعتقادش نسبت به خدا سست باشد، این ناشی از اشکالات پدر و مادر است و نشان می دهد که اعتقاد خودشان هم سست است. البته همانطور که گفته شد، این حرفها بسیار ماهرانه به طور غیر مستقیم گفته می شود. آقای سروش هم که خودش در بخش قبلی سخنانش همین حرفها را زده بود، حرفهای خانم فرشته هاشمی را مورد تایید قرار می دهد.

قبل از شروع پرسش و پاسخ آقای سروش اعلام می کند که برای اینکه فرزندان درست بار بیایند، لازم است که زن در خانه بماند: «خانم هایی که میتونن کار نکنن، که نکنن و با بچه هاشون باشن، بسیار پسندیده ست. هم خدا راضیه، هم خلق خدا. مادری یه کاره… یه مسئولیته. پدری یه کاره، یه مسئولیته. البته تو خانواده تقسیم کار میشه. پدر بالاخره کار میکنه، میاره، مادر هم سهم خودش رو داره» (دقیقه ی 30).

در بخش پرسش و پاسخ خانمی مطرح می کند که به نظرش کار زن در بیرون از خانه و یا تحصیلات دانشگاهی اش تاثیری مثبت روی فرزندش دارد. آقای سروش در اینجا هم از بیان مستقیم نظر خود پرهیز میکند، ولی از فحوای کلامش مشخص است که تحصیل زنان در دانشگاه را مسخره و بی فایده می داند: «اینکه شما تحصیل کنید، بستگی داره تحصیل برای این است که شغلی به دست بیارید و این درآمدتون کمکِ خانواده باشه، یا نه (میخواید) تحصیل کنید (فقط برای) همین که تحصیل کنید. حالا من نمیدونم چه رشته ای تحصیل می کنید. (جواب: اقتصاد). اقتصاد و اینا، بله. مادرایی که تحصیل میکنن برای اینکه روی بچه شون موثر باشن، والله خیلی خوبه که تو علوم انسانی کار بکنن… دیگه اینجاها شما باید خودتون بالانس بکنین. یعنی هر کی زندگی شخصیشه دیگه. کسی نمیتونه فتوا بده، حکم کلی بده که چه باید کرد. یه جوری باید باشه که نه شما محروم بمونید، نه اون بچه محروم بمونه. معمولا هم فداکاری همینجاهاست. یعنی آدم یه چیزایی رو باید از خودش بزنه تا به دیگری برسه. ممکنه که مثلا شما مدرک دکتری نگیرید، ولو اینکه هم خیلی دوست داشته باشید. ولی در عوض وقتش رو صرف فرزندتون می کنید.»

ایشان برای رد گم کردن هر جا که می خواهد از محدودیت های «مشروع» زنان حرف بزند، الکی پای مردان را هم به وسط می کشد که یعنی بله، من بین زن و مرد فرقی نمی گذارم و برای همه انسان ها همین محدودیت ها را قائلم. با این شیوه سعی دارد در بین بسیاری از افرادی که دقت لازم را ندارند این توهم را ایجاد کند، که به حقوق زنان احترام می گذارد و آدمی مدرن و امروزی ست. ولی با دقت به حرفهای ایشان مشخص می شود که ایشان نه تنها طرفدار تقسیم کار سنتی ست، که حتی حق تحصیل زنان در دانشگاه را هم به رسمیت نمی شناسد.

در پایان مردی سوالی درباره روابط دختر و پسر می کند و می پرسد که برای یک نوجوان راهنمایی- دبیرستانی سیستم ایران بهتر است یا سیستم آمریکا. ایشان شوخی ای هم در رابطه با «چندهمسری» میکند که باعث می شود گل از گل آقای سروش بشکفد و حسابی خوش خوشانش بشود. (این اصطلاح چندش آور برای توضیح حالت چندش آور آقای سروش به کار رفته!) آقای سروش سپس خودش را جمع و جور می کند و می گوید: «والله اینجا که خوب نیست. یعنی اینجا واقعا، مخصوصا دبیرستان هاشون، بسیار بده. فرزندان من دبیرستان نرفتن، ولی اینایی که فرزندان شون دبیرستان رفتن به هیچ وجه تعریف خوبی نمیکنن. مگر اینکه بسیار دقت کنن، بسیار کنترل کنن، و بالاخره بتونن بچه ها اون دوره رو خوب سپری بکنن، والا فضای دبیرستان ها جالب نیست.»

بعد تعریف میکند که یک بار یک زن آمریکایی ازش پرسیده بوده که اینکه دختر و پسر قبل از ازدواج با هم رابطه داشته باشند تا بتوانند بهتر همدیگر را بشناسند، بهتر از مدل خواستگاری ایرانی نیست؟ جواب ایشان: در تئوری چرا، ولی در عمل نه، چون پنجاه درصد ازدواج ها در آمریکا به جدایی ختم می شود. حالا اگر کسی می پرسید طلاق یا جدایی چه بدی ای دارد، این آقا که خود را عالمی فرهیخته میداند و دائما از علم و منطق حرف میزند، از پاسخ دادن به آن در می رفت و خودش را به اخلاقیات اسلامی می چسباند. البته ایشان بدون اینکه کسی این سوال را هم بپرسد، این کار را می کند و می گوید: در فرهنگ غربی شرم و حیا از بین رفته و این فرهنگها بی شرمی و «بی حیایی» را تقدیر میکنند. روابط زن و مرد در این فرهنگ ها بر اساس guilt (گناه) است. «از زمان ارسطو فرهنگ غربی این بوده. میگفت شرم فضیلت نیست». ولی در فرهنگ ما، چه مذهبی، چه ملی، چه تاریخی، شرم «ام الفضائل» است. فرهنگ ما فرهنگ شرم است، ولی فرهنگ غربی فرهنگ guilt (گناه) است.

آنجا که سروش فرهنگ غربی را متهم به بی شرمی و بی حیایی میکند، استدلالی که می آورد این است که در فرهنگ غربی کلمات زیادی معادل شرم دارند، ولی از خود کلمه ی «شرم» که او آن را فقط مترادف shame میداند، استفاده نمی کنند، بلکه همیشه کلمات معادل اش را به کار می گیرند. واقعا مسخره و شرم آور است که کسی که خود را روشنفکر و فیلسوف میداند و تیتر دکتر را هم به یدک می کشد، چنین اظهارات احمقانه ای بکند. معمولا وقتی در یک فرهنگ برای یک پدیده، کلمات یا معادل های گوناگون و متعدد دارند، که آن پدیده در آن فرهنگ جاافتاده باشد یا با آن زیاد سر و کار داشته باشند. مثلا در زبان ایسلندی کلمات زیادی برای توصیف حالات گوناگون برف دارند (برای نمونه برف سنگین و درشت در هوای آرام یا برف در حال ریزش در باد)، چرا که بخش بزرگی از سال را در برف سپری می کنند. و یا زبان های غربی کلمه ای واضح و روشن برای «ناموس» یا «غیرت» ندارند، چرا که چنین پدیده ای در فرهنگ شان وجود ندارد – بر خلاف زبان فارسی که چندین کلمه برای توضیح چنین پدیده ای دارد.

آقای سروش در همین بخش از سخنانش ناراحتی خود را از اینکه کلمه «وجدان» وارد زبان فارسی شده، ابراز میکند و می گوید وجدان همان شرم است و معلوم نیست چرا این کلمه را بیهوده وارد زبان فارسی کرده اند. از آنجا که بعید است ایشان فرق وجدان را با شرم نداند، گفته ایشان را باید به این حساب گذاشت که ایشان فقط با کلمه وجدان مشکل ندارد، بلکه اصولا  با خود وجدان مشکل دارد. برای همین هست که کوچکترین نشانه ای از شرم و پشیمانی در او دیده نمی شود و در همین سخنرانی هم با وقاحت کامل از نقش خود در «انقلاب فرهنگی» – یعنی به گند کشیدن دانشگاه ها و خفه کردن صدای مخالفین- سخن می گوید و به آن افتخار هم می کند.

نکته دیگری که نشان می دهد ایشان در چرت و پرت گویی دست کمی از بیسوادترین آخوندها ندارد، آنجاست که به رژیم انتقاد میکند که چرا در برابر نشر کفر در رسانه ها برخورد خشن از خود نشان می دهند. استدلالش هم این است که از هر یک میلیون نفر، یک نفر هم این مطالب را نمی خواند، برای همین اصلا نیازی به واکنش نیست. یعنی حتی اگر فرض بگیریم همه هشتاد میلیون جمعیت ایران قادر به خواندن روزنامه باشند، مطالب کفرآمیز در روزنامه ها به گفته ایشان به دست جمعیتی کمتر از هشتاد نفر می رسد. در اینجا چرت گویی آقای سروش چیزی در سطح اراجیف رهبرشان امام راحل است. همچنین جالب است که ایشان برخوردهای وحشیانه رژیم در برابر کفرگویان را از اساس زیر سوال نمی برد، بلکه آن را به این دلیل بیهوده می داند که فکر می کند صدای آنها به گوش کسی نمی رسد.

با اینکه آقای سروش از آخوندها، از حجاب اجباری، از جداسازی جنسیتی و از فقه اسلامی شکوه میکند، ولی مشکلش ربطی به محتوا و مضمون قوانین ارتجاعی اسلامی ندارد، بلکه فکر میکند در دنیای پیچیده ی امروزی فقه اسلامی دیگر کاربرد ندارد. با اجباری کردن حجاب نمی توان زنان را در درازمدت وادار به رعایت حجاب کرد، ولی با کار فرهنگی و روانشناسی توده ای میتوان. ایشان بر این نکته بارها در سخنرانی خود به طور مستقیم و غیر مستقیم تاکید می کند و می گوید «اخلاق اسلامی فراتر از فقه است» و اینکه اخلاق ریشه های روانشناختی دارد و باید روی جنبه های روانشناسانه اخلاق اسلامی کار کرد. آقای سروش در اوائل سخنرانی اش خود را با خنده جزو «لشگریان خدا» می نامد و می گوید «لشگریان خدا همه جا هستند». ایشان البته در اینجا هم به دلایل روانشناسانه از بیان واقعیت طفره رفته، وگرنه منظورش «لشگریان اسلام» است.

بخش بزرگی از روشنفکران و اپوزیسیون ایرانی که امثال سروش را در بین خود جا داده اند، به گسترش این لشگر و نفوذ خزنده اش در همه جا، یاری می رسانند.


فوریه 2014
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر