دوشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۴

اگر چپ سر کار می آمد، این میشد؟!



مدتی ست بین اصلاح طلبان حکومتی و مخالفین رژیم بحثی درگرفته پیرامون اینکه چه جریانی بعد از انقلاب باعث گسترش خشونت و کشتار در ایران شد. دعوا از آنجا آغاز شد که آقای محمدرضا نیکفر، که در گذشته از فعالین سازمان اکثریت بود و در سالهای اخیر رابطه خوبی با اصلاح طلبان حکومتی داشت، در مطلبی جمهوری اسلامی را "نظام کشتار" دانست. بعد از آن مطالب زیادی از سوی "اصلاح طلبان" انتشار یافت که در آن نیروهای مخالف رژیم را مسبب اصلی جنایات رژیم می دانستند و ادعا میکردند که رژیم مجبور بوده برای مقابله با خشونت مخالفین، دست به خشونت بزند.

فردی به نام محمد سهیمی که از نظریه پردازان رژیم است، حتی تا آنجا پیش رفت که برای توجیه جنایات رژیم، مقالات مندرجه در نشریات حزب توده و سازمان اکثریت و اظهارات اعضای کمیته مرکزی این تشکل ها را در مطلب خود سند کرد تا به زعم خویش نشان دهد اینها، هم دست اندرکاران رژیم را به خشونت علیه مخالفین تشویق میکرده اند و هم خود در مبارزات مسلحانه علیه رژیم شرکت داشته اند. در این گیر و دار آقای بابک امیر خسروی هم که خود از اعضای مرکزی حزب توده بوده، در همصدایی با حکومتیان نامه ای از کیانوری به خمینی را منتشر کرد که مثلا ثابت کند حزب توده در خشونت و وحشی گری دست کمی از جمهوری اسلامی نداشته است.

دو نکته بسیار بدیهی در این دعواها نادیده گرفته شده:

اول اینکه جامعه ایرانی تقریبا تا همین دو دهه پیش با موضوعاتی چون مخالفت با اعدامهای سیاسی یا حقوق فردی انسانها بیگانه بود. در دهه پنجاه و شصت کمتر کسی در ایران پیدا میشد که مخالف اعدامهای سیاسی باشد. این فرهنگ خود را در ادبیات و مواضع جریانات سیاسی هم نشان میداد و آنها "اعدام انقلابی" دشمنان خود را اشتباه نمی دانستند. یعنی از روی اینکه آقای کیانوری یا فلان کَس اعدام دشمنان را موجه دانسته یا در اعلامیه های آن دورانِ حزب توده و "اکثریت" اعدام روشی درست برای مقابله با دشمنان معرفی شده، نمیتوان به این نتیجه رسید که این افراد یا جریانات فرقی با خمینی و جریانات اسلامی- فاشیستی حاکم نداشتند و همه جنایتکار بودند. (همینجا داخل پرانتز بگویم که این نکته متاسفانه در برخورد با حکومت شاه هم همواره از سوی مخالفین نادیده گرفته میشود.)

دوم اینکه میزان پایبندی یک جریان به رعایت حقوق انسانها فقط وقتی ثابت نمیشود که آن جریان به حکومت برسد. این ادعا که اگر چپها در ایران به حکومت می رسیدند از جمهوری اسلامی دست کمی نداشتند، یک ادعای مسخره و بی پایه است. ایدئولوژی جریانات سیاسی نیز می تواند پایبندی آنان را به آزادی و حقوق سیاسی و اجتماعی و فردی نشان دهد و پیش بینی درباره اینکه اگر آنها به قدرت برسند چه خواهند کرد را ممکن کند. جریانات چپ در مقایسه با جریانات لیبرال درک به مراتب محدودتری از آزادی و حقوق انسانها دارند، ولی در مقایسه با اسلامگرایان افراطی از قبیل حکام جمهوری اسلامی که میخواهند قوانین هزار و چهارصد سال پیش را به دنیا تحمیل کنند، جزو جریانات مترقی و مدرن به حساب می آیند.

برای اینکه ثابت کرد جمهوری اسلامی یک نظام کاملا وحشی و خونخوار است، لازم نیست وارد این بحث انحرافی شد که چه کسی مسبب کشتار مخالفین رژیم بوده و اینکه آیا رژیم مجبور بوده در واکنش به فعالیتهای خشونت آمیز مخالفینش آنچنان فجیعانه دست به شکنجه و کشتار آنان بزند یا خیر. فقط کافی ست نگاهی انداخت به جایگاه انسان و حقوقش در ایدئولوژی این رژیم که دارد در آن مملکت هر روزه به اجرا گذاشته میشود. رژیمی که بر این باور است که از طریق قطع دست و پای دزدان و در آوردن چشم مجرمین عدالت برقرار میشود، که شلاق و شکنجه و تجاوز را رسما راهی برای هدایت انسانها میداند، که مردم (حتی کودکان خردسال) را به تماشای اعدام مجرمین تشویق میکند، که زن را رسما نصف مرد میداند، که ازدواج با دختربچگان نه ساله و تجاوز به آنان را عادی میداند، که حکم روی گرداندن از اسلام را اعدام میداند، که حتی حقوق ابتدایی انسانها را در اینکه چه بخورند و چه بنوشند هیچ می انگارد، که انسانها را به قصد مجازات آفتابه در دهان در کوچه و خیابان می گرداند، که معتادان را بدون هیچگونه رسیدگی میگذارد تا در زندانها بدنشان کرم بگذارد و بر اثر بی غذایی و بی آبی و عفونت بمیرند، چنین رژیمی معلوم است که با مخالفین سیاسی اش چه رفتاری دارد. از چنین رژیمی نمی توان انتظار داشت که اعتراف کند در مقابله با مخالفینش اشتباه کرده. چرا که حتی تجاوز به کودکان زندانیان سیاسی در مقابل چشم پدر و مادرشان از نظر این رژیم کاری کاملا درست بوده که اگر افکار عمومی میگذاشت، به آن علنا افتخار هم میکردند. چرا که این کودکان از نظر رژیم حرامزاد بوده اند و اگر از همان بچگی شکنجه نمیشدند، جا پای پدر و مادر دیوث خود میگذاشتند. این ادبیات و ایدئولوژی نظام جمهوری اسلامی و حامیانش است.


نوامبر 2013
 .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر