پنجشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۴

دلیل پیوند نیروهای چپ با اسلامگرایان



چه چیز باعث می شود که بسیاری از نیروهای چپ در سراسر دنیا نوعی احساس همبستگی با اسلامگرایان داشته باشند، در مواردی مانند انقلاب 1357 در ایران با آنان همکاری کنند و یا مانند دولت های چپ نیکاراگوئه و ونزوئلا از آنان پشتیبانی معنوی کنند؟ با توجه به اینکه نیروهای چپ مخالف مذهب اند و از حقوق زنان و کودکان دفاع می کنند، این پدیده بسیار عجیب و پیچیده به نظر می رسد، ولی دلیل آن آنقدرها هم پیچیده نیست. آنچه نیروهای چپ را با اسلامگرایان پیوند می دهد، مخالفت و دشمنی هر دوی آنان با مدرنیته است که قویتر از دشمنی آنان با یکدیگر است.

در ظاهر نیروهای چپ نه تنها مشکلی با مدرنیته ندارند، بلکه خود از رواج دهندگان آن هستند. واقعیت ولی این است که چپ، ذات مدرنیته را نمی تواند بپذیرد و جهانی که در سر دارد، چندان نشانی از مدرنیسم ندارد. اگر بتوان مدرنیته را در یک کلمه خلاصه کرد، آن کلمه «فردگرایی» ست. همه ی دستاوردهای مدرنیته، از خردگرایی و خرافه ستیزی گرفته تا حقوق زنان و «حقوق بشر» ریشه در جهان بینی ای دارند که از فرد حرکت می کند و به جمع می رسد: خردگرایی فقط وقتی ممکن می شود که فرد حق داشته باشد از سلطه تفکر غالب خود را رها کند. حقوق انسان ها فقط زمانی می تواند رعایت شود که حقوق فرد به رسمیت شناخته شود.

جهان بینی چپ ولی درست برعکس می خواهد از جمع به فرد برسد و اصولا فردگرایی را یک ضایعه و خطر می داند. این در آثار «خدایان» چپ، مارکس و انگلس هم کاملا مشهود است. الگوی جامعه ی آرمانی مارکس و انگلس آن دسته از جوامع ماقبل تاریخ اند که در آن انسان ها در «کمون» زندگی می کردند، همه چیز اشتراکی بود و هیچ نشانه ای از فردیت در آن به چشم نمی خورد. این نگرش باعث می شود که انگلس در کتاب خود «منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» به جوامع عقب مانده ی قبیله ای که در آن زنان به اندازه گاو و گوسفند نیز ارزش و حقوق نداشتند نگاهی رمانتیک داشته باشد و در ارزیابی خود مثبت تر از آنان یاد کند تا از نظام های متمدن تر مانند امپراطوری روم.

تاکید ویژه ی مارکس و انگلس بر لغو مالکیت خصوصی نیز بیش از آنکه بر اساس عشق آنان به عدالت باشد، ناشی از ترس آنان از فردگرایی ست. جامعه ای که فرد در مرکز توجه آن قرار داشته باشد، از نظر مارکس و انگلس نمی تواند جامعه ای خشن، بی عاطفه و بی رحم نباشد. طبق جهان بینی این دو متفکر فقط از طریق محو فردیت است که می توان جامعه ای انسانی بر پا کرد. جامعه ای که در آن زندگی فرد مستقیما در خدمت زندگی جمع باشد.

همانگونه که اسلامگرایان فردگرایی را خطری برای بشریت می دانند، طبق جهان بینی چپ نیز فردگرایی باعث تمرکز بیش از حد بر مادیات و از بین رفتن انساندوستی و معنویت می شود. نفرت چپ از فردگرایی بسیار شدیدتر از عشق آن به بشردوستی و آزادی و خردگرایی ست. این مهمترین عاملی ست که چپ را به اسلامگرایان نزدیک می کند.


می 2014
.

۱ نظر:

  1. آزادی فرد تا چه حدی تعریف کننده مدرنیته است؟ تا حدی که باعث قتل شود یا از جیب و سفره مردم بدزدد؟ مثلا میزان پرداخت مزد در آمریکا ئایین تر آمده است و به نسبت پنجاه سال قبل کارگر آمریکایی مزد بیشتری میگرفت.این وضع هم چنان ادامه دارد.
    از نظر من مدرنیته با رهایی انسان از عقاید اثبات نشده ( دینی - ملی - قومی و غیره ) و ایجاد حکومت دمکراسی و سکولار همسو با حقوق بشر است.مدرنیته آزادی فرد برای غارت نیست!

    بعضی ها ممکن است بگویند چه رابطه ای بین دمکراسی و اقتصاد است!همیشه بین ایده سیاسی و اقتصاد رابطه ای وجود دارد مثلا اقتصاد کمونیستی و سوسیالیستی نمیتواند همان اقتصاد مورد نظر سرمایه داری باشد. درمورد حکومت دمکراتیک هم این وضع صدق میکند



    از نظر من دمكراسى يعنى رعايت حقوق بشرى و رفتار عاقلانه و عادلانه كردن است. در واقع حقوق بشر عادلانه و عاقلانه است و جدا از آن نيست .
    بنابراين تعريف دمكراسى فقط يك موضوع حكومتى نيست، بلكه فلسفه زندگى است. يعنى رفتار ما در زندگى بايد بر اساس تعريف دمكراسى عادلانه و عاقلانه باشد. نه تنها از نظر علمى رفتار ما بايد درست باشد حتى بايد از نظر عواطف انسانى عادلانه و دلسوزانه باشد. مثلا در خانه خود بر اساس حقوق بشر و عدالت با زن و فرزندان برخورد بکنیم در روابط اجتماعی عادلانه و عاقلانه بودن را در نظر داشته باشیم.اقتصاد و سیاست همسو با دمکراسی را انتخاب بکنیم.
    بنابراين اين تعريف دمکراسی اقتصاد را هم در بر ميگيرد. اقتصاد بايد عاقلانه و عادلانه باشد يعنى بنفع تمام گروه هاى انسانى باشد.كسى كه نميتواند بين دمكراسى و اقتصاد رابطه بر قرار كند ممكن است تعريف ديگرى از دمكراسى داشته باشد




    اقتصاد آزاد قرنها قبل از بوجود آمدن سرمایه داری هم موجود بوده است منظورم اقتصاد فعلی است که در زمان برده داری هم این گونه بوده است و در عصر فئودالیته هم این گونه بوده است حالا این معامله را قبلا کسی دیگری انجام میداد و حالا سرمایه دار انجام میدهد.در عمل این اقتصاد همان اقتصاد قدیمی است که به غلط نام اقتصاد آزاد به آن داده اند.این اقتصاد ربطی به دمکراسی ندارد.دمکراسی همان عدالت و عقلانیت معنا میدهد و نمیتواند استثمار انسان از انسان را تایید کند.اقتصاد دمکراتیک باید عادلانه وعاقلانه باشد یعنی اگر توسعه اقتصادی است همه بشریت از آن بهره مند شود و فاصله غنی و فقیر تقلیل یابد .

    علیرغم بودن رشد اقتصادی در پنجاه سال اخیر میبینیم که فاصله بین فقرا و اغنیا بجای این که کم شود بیشتر شده است.بنابراین رشد اقتصادی خودش منبعی برای دامن زدن به بی عدالتی شده است که نشان از واقعه و ارزشهای بد حاکم بر اقتصادیات در این جهان دارد.
    اقتصاد برای بشریت است و نه بشریت برای اقتصاد.بحران عظیم اقتصادی فعلی نشان داد که بازار آزاد و قدرت تنظیمی بازار آزاد حرف چرندی است که حتی خود دول باصطلاح ازاد هم آن را رعایت نمیکنند و نشانه اش تعرفه های حمایتی سنگینی است که برای محصولات کشاورزی خودشان گذاشته اند.
    ماجرا همان باندهای چپاول است که سعی میکنند حقوق بشر و دمکراسی را بهانه ای برای خود و پوشش اهداف ضد بشری خودشان داشته باشند و در این مسیر است که با شاه و سلاطین عربستان و هر دیکتاتور دیگری هم همکاری میکنند. این بقانون جنگل منتهی میشود و نه بحقوق بشر.حقوق بشر دست آورد فعالیتها و از جان گذشتن های افراد انسانی است که در جوامع غربی این پایه را گذاشته اند و لی چون این حقوق را نتوانسته اند جهانی کنند حتی غربیان هم در خطرند که نمونه اش همین بحران اقتصادی فعلی است که سبب بیکاری مثلا امریکاییان بعلت سود خواهی بیشتر سرمایه داران آمریکایی برای صدور شغل مردم آمریکا به هند و چین شده است تا با استفاده از کارگر ارزان آن کشور ها سود بیشتر برده و مردم آمریکا هم چون شغلی ندارند بیمه درمانی هم ندارند (پنجاه میلیون تن) این نشان میدهد امنیت باید همگانی در تمام زمینه ها و برای همه مردم جهان باشد و گر نه این بحران اقتصادی اخیر نشانه ای از همان فقیر تر شدن فقرا و غنی تر شدن اغنیا در یک سطح بزرگتری است.
    از نظر من دمکراسی یعنی عدالت و عقلانیت آزاد و رها و خرد جمعی است و این باید در اقتصاد هم باشد اقتصادی که با عقلانیت فوق و با عدالت که حداقل آن حقوق بشر است همسو باشد.پس هر اقتصادی اقتصاد دمکراتیک نیست و اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد اصلا همان اقتصاد دمکراتیک نیست زیرا با بی عدالتی و گسترش فقر همراه است.
    این باید عوض شود و امیدوارم که بدون جنگ و خونریزی عوض شود و هیچ کس هم نمیتواند جلوی این تغییر را بگیرد و بدخواهان بشریت فقط میتوانند این تغییر را به عقب بیندازند

    1............دموکراسی چیست؟

    http://efsha.squarespace.com/blog/2008/3/15/1.html

    پاسخحذف