دوشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۴

بالاخره گیرت آوردم!



از آنجا که در فرهنگ ایرانی آزادی فردی و فردیت معنایی ندارد، افراد در روابط خود با دیگران مجبور به پیروی از الگوهایی هستند که از پیش تعیین شده. این موضوع در همه روابط اجتماعی صدق میکند، از روابط خانوادگی و دوستی گرفته تا رابطه فرد با همسایگان و آشنایان و مردم "غریب" در کوچه و خیابان.

فرد در روابط اجتماعی خود به سختی می تواند اختیارات و آزادی خود را حفظ کند و در واقع در روابط خود با دیگران، زندانی ست. این نکته به روشنی در اصطلاح "کسی را گیر آوردن" نمایان است. مثلا وقتی مدتی ست دنبال فردی که با او رابطه داریم (فرقی ندارد چه رابطه ای) می گردیم و بالاخره او را پیدا میکنیم، میگوییم "گیرش آوردیم". یا مثلا از آدم می پرسند فلانی را بالاخره گیر آوردی؟

"گیر آوردن" در واقع نوعی "دستگیر کردن" است. اصطلاح "گیر آوردن" در مورد دستگیر کردن افراد نیز به کار می رود. مثلا می گویند پلیس بالاخره فلان دزد یا قاتل را گیر آورد.

خلاصه اینکه تعیین اختیارات و آزادیهای خود در چهارچوب روابط ایرانی به همان اندازه سخت است که فرار یک زندانی از زندان.


اکتبر 2013
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر