سه‌شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۴

جلوگیری از پیشروی جمهوری اسلامی، دستاورد حکومت پهلوی هاست



بسیاری بر این باورند که شیوه های حکومتی پهلوی ها و نبود آزادی های سیاسی کافی در آن دوران منجر به روی کار آمدن آخوندها در ایران شد. در این بین عده ای محمد رضا پهلوی را به حمایت از نیروهای اسلامی و میدان دادن به آنان نیز متهم می کنند. واقعیت ولی این است که هم رضا شاه و هم پسرش در دوران حکومت شان فرهنگی را بنا گذاشتند که دیگر حاضر به پذیرش قوانین وحشیانه اسلامی نبود و از همان آغاز انقلاب جلوی آن ایستاد. تلاشهای پهلوی ها برای از پستو بیرون کشاندن زنان و ارتقا جایگاه اجتماعی آنها بود که باعث شد از همان روزهای اول انقلاب زنان ایرانی در مقابل قوانین ضد زن جمهوری اسلامی مقاومت کنند و به مرور رژیم را به عقب نشینی هر چه بیشتر وادار کنند. تلاشهای پهلوی ها برای کوتاه کردن دست آخوندها از زندگی مردم بود که باعث شد جمهوری اسلامی نتواند اسلام هزار و چهار صد سال پیش را به ایران بازگرداند.

رضا شاه و پسرش زنی را که «نامحرم» حتی نباید صدایش را می شنید از اندرونی ها آزاد ساختند و او را به عنوان انسانی کامل وارد زندگی اجتماعی کردند. همه جور امکانات در اختیارش گذاشتند و او را دائما به استفاده از این امکانات تشویق و ترغیب، و حتی در مواردی چون تحصیل ابتدایی، مجبور می کردند. محمدرضا پهلوی با ایجاد مدارس مختلط در جامعه اسلام زده آن دوران گامی انقلابی عیله جداسازی های جنسیتی برداشت که باعث شکل گیری نوع جدیدی از روابط زن و مرد در ایران شد. زنان در همه عرصه ها حضور پیدا کردند، هر چند که حضورشان به دلیل فرهنگ حاکم در آن دوران چشمگیر نبود. تصویر و الگوی زن ایرانی با اقدامات حقوقی و فرهنگی رضا شاه و پسرش عوض شد. زن از یک برده ی ناقص العقل تبدیل شد به انسانی با هویت مستقل.

علیرغم موانع جدی ای که پهلوی ها به دلیل نفوذ گسترده روحانیت شیعه با آن روبرو بودند، تمام سعی خود را به کار گرفتند تا نقش آخوندها را در زندگی مردم کمرنگ کنند و اسلام را امروزی کنند. در عرصه حقوقی، قوانین مدنی هر چه بیشتر جایگزین قوانین شرعی می شدند. در عرصه فرهنگی نگاهی مدرن و غیرمذهبی نسبت به انسان و حقوقش ارائه داده میشد. افرادی چون احمد کسروی، صادق هدایت و علی دشتی اجازه فعالیت داشتند و توانستند از طریق روشنگری، روشنفکری را به میان مردم ببرند.

در زمینه اقتصادی خیلی ها پهلوی ها را متهم به چاپیدن ثروت مردم ایران میکنند و می گویند اینها در دوران حاکمیت شان فقط به فکر پُر کردن جیب خود بوده اند. زمانی که رضا خان به حکومت رسید، ایران جامعه ای فئودالی بود که تولید صنعتی در آن جایی نداشت. بخش بزرگی از جمعیت کشور را عشایر تشکیل می دادند. از نظر جاده سازی، ساختمان سازی، وسایل نقلیه عمومی، ارتباطات، امکانات بهداشتی و درمانی و امکانات تحصیلی وضعیت ایران قابل مقایسه با عقب مانده ترین کشورهای امروزی بود. رضا شاه و پسرش توانستند در عرض چند دهه ایران را از یک جامعه روستایی- عشایری فقیر تبدیل به یک جامعه شهری نسبتا ثروتمند کنند. این دستاوردها نشان می دهد که کسانی که پهلوی ها را عیاشانی می دانند که فقط به فکر پول و حال کردن بوده اند، یاوه گویانی بیش نیستند.

در زمینه آزادی های سیاسی با اینکه در آن دوران خفقان، زندان، شکنجه و حتی اعدام بود، ولی نه رضاه شاه و نه محمدرضا شاه هیچکدام کمر به نابودی مخالفین خود نبسته بودند و شرایط طوری بود که حتی گروه های تروریستی مانند مجاهدین خلق یا چریکهای فدایی فعالیت می توانستند فعالیت زیرزمینی داشته باشند، چه برسد به جریاناتی مانند حزب توده. جریانات مخالف سلطنت توانستند در طول حاکمیت پهلوی ها خود را سازماندهی کنند، در جامعه حضور داشته باشند (چه قانونی و چه غیر قانونی) و به جذب نیرو بپردازند. با اینکه رژیم محمدرضا شاه شدیدا ضد کمونیسم بود، ولی انتشارات روسی پروگرس که وابسته به شوروی بود، در ایران رسما برای کودکان کتاب به زبان فارسی منتشر میکرد و توده ای ها در مراکز فرهنگی وابسته به شوروی گرد هم می آمدند و با تبلیغات کمونیستی شوروی تغذیه می شدند. در تهران حتی شوروی ها بیمارستانی به نام «بیمارستان شوروی» داشتند که از این طریق هم نیرو جذب می کردند. علیرغم محدودیت هایی که مخالفین برای فعالیت سیاسی داشتند، جریانات سیاسی می توانستند خود را رشد دهند، چه از نظر فکری، چه از نظر تعداد نیرو. همین باعث شد که پس از انقلاب بخش بزرگی از آنان بتوانند به عنوان نیرویی جدی در مقابل جمهوری اسلامی بایستند و مانع پیشروی رژیم شوند.

مقایسه آن دوران با دوران جمهوری اسلامی نشان می دهد که اپوزیسیون ایرانی چه فرصت های طلایی ای را برای بهبود اوضاع سیاسی و اجتماعی از دست داد. جمهوری اسلامی از زمان روی کار آمدنش پاسخ کوچکترین صدای مخالف را با سرکوب وحشیانه، کشتارهای خوفناک و شکنجه های فجیع داده است. هنوز هم از «همه با هم» حرف می زنند، ولی در عمل تحمل فعالیت یک انجمن پنج نفری مخالف خود را هم ندارند، حتی در خارج از کشور. جمهوری اسلامی بر خلاف رژیم پهلوی هیچگاه قصدش جذب مخالفین در سیستم نبوده، بلکه هدفش نابودی کامل آنهاست. نه فقط نابودی معنوی، بلکه نابودی فیزیکی. اینها حتی «توبه» مخالفین را قبول ندارند و زندانیان توابی را که با آنان همکاری می کردند، بعد از مدتی می کشتند. هیچ نشانه ای از این دیده نمی شود که جمهوری اسلامی حاضر شود از سرکوب وحشیانه مخالفین خود دست بردارد. همه ژستهایی هم که در رابطه با مشارکت دادن اپوزیسیون در صحنه سیاسی می گیرند، فقط با هدف تضعیف نیروهای اپوزیسیون است، نه اینکه واقعا قصد پایان دادن به سرکوب بیرحمانه مخالفین را داشته باشند. تمام تلاشهای اپوزیسیون برای نزدیکی به رژیم و پایان دادن به خشونت و «آشتی ملی» فقط منجر به از دست دادن نیروهایش شده، چه از نظر فیزیکی و چه از نظر معنوی. رژیم در حرف چراغ سبز نشان میدهد، ولی در عمل تاکنون کوچکترین قدمی برای به رسمیت شناختن اپوزیسیون برنداشته و بعید است که تغییری در این سیاست رخ دهد.


مارچ 2014
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر