دوشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۴

وقتی همیاران رژیم جامعه شناس می شوند



در سالهای اخیر تلاشهای گسترده ای برای تبرئه کردن رژیم از طریق جا انداختن این نظریه که مسبب اصلی اوضاع وخیم ایران مردم آن هستند و نه نظام حاکم بر آن، انجام گرفته. عده ای جامعه ی ایران کنونی را با اروپای قرون وسطی مقایسه می کنند، با اینکه به خوبی می دانند مردم ایران امروز زیاد شباهتی به مردم قرون وسطی ندارند. هدف از چنین مقایسه ای منحرف کردن افکار عمومی و تشویق مردم به تحمل جمهوری اسلامی ست. می خواهند بگویند چون جامعه عقب مانده است، هنوز باید صدها سال جمهوری اسلامی را تحمل کنیم تا به عصر روشنگری برسیم. اینگونه وانمود می کنند که اگر جمهوری اسلامی هم سقوط کند، چندان بهبودی در اوضاع ایران پدید نخواهد آمد، چرا که مردم ایران با مدرنیسم و حقوق بشر و دمکراسی کاملا بیگانه اند و جمهوری اسلامی هم از سرشان زیاد است.

حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که این حرفهای همیاران رژیم که اکنون لباس جامعه شناس بر تن کرده اند، درست باشد و مردم ایران عاشق اسیدپاشی و چاقوکشی و تماشای اعدام باشند، جواب این سوال بی پاسخ می ماند که چرا رژیم، جنایت و خشونت و وحشی گری را تبلیغ می کند. به فرض مردم ایران وحشی اند، ولی به چه دلیل نظام جمهوری اسلامی سنگسار و قصاص و شکنجه و تجاوز و تکه تکه کردن مخالفین و کشتار آنان را قانونی کرده و در دستور کار خود قرار داده؟ آیا برای مقابله با وحشی گری باید خود از همه وحشی تر شد؟

این افرادی که خود را در نقش جامعه شناس جا زده اند، با اینگونه اظهارنظرات تاثیرپذیری انسان از محیط پیرامون خویش را انکار میکنند. در صورتی که یکی از ابتدایی ترین درسهای جامعه شناسی این است که انسان زاییده ی محیط پیرامون خود است و رفتار و افکار و کردار او تاثیرگرفته از تجریبات اوست. مسلما نمی توان انتظار داشت که با تغییر نظام، ایران تبدیل به سوئد یا هلند شود. ولی با نگاهی به تحولات صد سال اخیر در ایران می بینیم که جمهوری اسلامی از همه لحاظ ایران را به عقب برده، چه از نظر فرهنگی و اجتماعی، چه از نظر اقتصادی و تکنولوژیک.

حتی مخالفین سرسخت رضا شاه و محمد رضا شاه نمی توانند این را انکار کنند که آنها با انتخاب الگوی غرب، موقعیت زنان را ترفیع بخشیدند، آنان را از حرمسراها به دانشگاه و کار بیرون از خانه کشاندند و کاری کردند که زن ایرانی دیگر نپذیرد که انسانی ناقص است و نصف مرد حساب می شود. آنها با اینکه خود مسلمان بودند و به زیارت هم می رفتند، طرفدار جدایی دین از سیاست بودند و قوانین وحشی شرعی مانند قصاص و سنگسار و چندهمسری و ازدواج دختربچگان نه ساله را به نفع قوانین مدرن مدنی به عقب راندند. با اینکه همجنسگرایی در آن دوران آزاد نبود، ولی افرادی چون فریدون فرخزاد حتی در تلویزیون شو اجرا می کردند و بسیار محبوب بودند. پژوهشگرانی چون زرین کوب و دشتی و صادق هدایت در آن دوران امکان فعالیت داشتند و نباید از این می ترسیدند که به جرم کفرگویی زبان و سایر اعضای بدنشان را قطع کنند و به فجیع ترین شکل بکشندشان. آنها با اینکه دیکتاتور بودند، ولی به مخالفین شان هم امکان مانور می داند و اینگونه نبود که خواهان تار و مار کردن و ریشه کن کردن شان باشند.

اگر جمهوری اسلامی در این سی و چهار سال موفق نشده جامعه ایران را آنگونه که می خواسته به عقب براند، این را باید به حساب دستاوردهای رضا شاه و محمد رضا شاه گذاشت. وگرنه جمهوری اسلامی همه تلاش خود را کرده و میکند که هر گونه نشانه ی مدرنیسم و مدنیت را در ایران از بین ببرد. بیان این حرفها در اینجا با هدف پشتیبانی از سلطنت طلبان انجام نگرفته، بلکه هدف نشان دادن این واقعیت است که حتی در ایرانِ هفتاد سال پیش هم نوع بسیار بهتری از حاکمیت سیاسی ممکن بوده، و اینکه فرهنگ و پیشرفت یک جامعه تا چه اندازه از نظام سیاسی ای که در آن حاکم است تاثیر می پذیرد.


سپتامبر 2013
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر