جمعه، تیر ۱۲، ۱۳۹۴

لونا شاد، محسن مخملباف و صدای آمریکا



فکر نکنم هیچ فرد ایرانی، منکر این باشد که در بین ما ایرانیان هنوز فرهنگ نقد و برخوردِ درست با مخالفین جا نیافتاده است. راحت ترین و موثرترین شیوه ی برخورد با مخالفین، که معمولا در بین ایرانیان با هدف حذف آنان از صحنه صورت می گیرد، پخش شایعات بی پایه است که رقیب یا مخالف را در وضعیتی دشوار قرار می دهد.

بسته به موقعیت مخالفین و حساسیت های جامعه، اتهام زنی اشکال مختلفی به خود می گیرد. مثلا در زمان شاه مرسوم بود که زنان خانواده پهلوی را به فساد اخلاقی و فحشا متهم کنند. حتی در درون سازمان های سیاسی هم تا حدود 25 سال پیش اتهامات اخلاقی نقش ویژه ای در حذف رقیبان داشت و به جای اینکه جناح های گوناگون یک تشکل سیاسی به نقد سیاست های یکدیگر دست بزنند، سعی می کردند از طریق اتهاماتی چون "همجنسبازی" و اختلاس مالی و امثالهم دهان یکدیگر را ببندند و خط خودشان را در سازمان یا حزبشان جا بیندازند.

یکی از اشکال اتهام زنی که از دیرباز وجود داشته و همچنان به شدت رواج دارد، اتهام وابستگی ست که تقریبا همه نیروهای سیاسی ایرانی این شیوه را در مورد مخالفین شان به کار می گیرند. مثلا بسیاری از فعالین اپوزیسیون به راحتی و بدون هیچ نشانه ی واضحی مخالفین سیاسی خود را وابستگان یا همکاران رژیم می خوانند. کم نیستند مواردی که در آن اختلافات شخصی بین افراد باعث می شود که آنها علیه یکدیگر شایعه همکاری با رژیم را پخش کنند. افرادی که تا دیروز با یکدیگر همکار بودند و هیچگونه اختلاف سیاسی نداشتند، بعد از اختلافات شخصی یا رقابت های شغلی به ناگهان کشف می کنند که رقیبشان با رژیم همکاری داشته. یک نمونه اش دعواهایی ست که چند سال پیش در رادیو زمانه درگرفته بود.

مورد دیگری که سالهاست در محافل ایرانی سر آن صحبت می شود، تغییر کارکنان صدای آمریکاست. اکثر "سیاسیون" ایرانی این موضوع را مرتبط به تغییر خط سیاسی صدای آمریکا و نزدیک شدن آن به رژیم می دانند. کمتر کسی احتمالات دیگر را ممکن می داند و حتی در بسیاری از مقالات، نویسندگان به راحتی دست به انتشار این شایعه زده اند. نکته ای که فراموش می شود، این است که صدای آمریکا درست بعد از به راه افتادن بی بی سی که به سرعت به رقیبی جدی برای آن تبدیل شد، دست به تغییر کادر خود زد.

برخی از کسانی که در صدای آمریکا از کار برکنار شدند، به اندازه کافی حرفه ای نبودند. مثلا من خودم از آقای بهارلو به عنوان مفسر و مصاحبه گر خوشم می آمد، ولی ایشان بیش از اندازه عصبی بود. آقای چالنگی که می گویند یکی از محبوب ترین کارکنان صدای آمریکا بود، در مصاحبه هایش گاه بسیار بی ادبانه رفتار می کرد و دائما حرف طرف مقابل را قطع می کرد.

در مورد خانم لونا شاد هم بسیار گفته و نوشته اند که ایشان بنا به دلایل سیاسی، خودش صدای آمریکا را ترک کرده است. با جستجویی ابتدایی در گوگل در میابیم که ایشان بعد از ازدواج با آرش سبحانی، سراینده اشعار و خواننده گروه کیوسک، تصمیم به ترک صدای آمریکا گرفت. ایشان پس از ترک صدای آمریکا به عنوان خواننده به موزیک روی آورد. کلیپ های ترانه هایی که ایشان اجرا کرده، در یوتیوب قابل مشاهده است. سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر فرض بگیریم که صدای آمریکا با رژیم زد و بند کرده باشد، فردی چون لونا شاد که به عنوان بازیگر در فیلم "فریاد مورچه ها"ی محسن مخلمباف نقش ایفا کرده، چه مشکل سیاسی ای می توانسته با این قضیه داشته باشد؟ محسن مخملباف یکی از منفورترین سینماگران ایرانی در بین نیروهای اپوزیسیون است. سابقه محسن مخملباف در همکاری با رژیم بر کسی پوشیده نیست. ایشان حتی در سالهای اول انقلاب فیلم "توبه نصوح" را که فیلمی در دفاع از نظام بود، در یکی از زندان های رژیم ساخته بود و در آن با کمک روسای زندان، زندانیان سیاسی را وادار به بازی در فیلمش کرده بود. چگونه باور کنیم که خانم لونا شاد که حاضر میشود در فیلم چنین آدمی بازی کند، صدای آمریکا را به خاطر نزدیکی با رژیم ترک کرده باشد؟!

هیچ کدام از ما نمی دانیم که پشت پرده چه می گذرد. ما می توانیم بسته به نظرات سیاسی مان حدس هایی بزنیم. در این میان ولی دو نکته مهم است: یکی اینکه حدسیات خود را به عنوان واقعیت به دیگران ارائه ندهیم، و دوم اینکه کمی در مورد شایعات دیگران و حدسیات خودمان فکر کنیم.


ژانویه 2012

 .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر